شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در آغوشت می میرمتو قبرم را تنگ تر کن...
به من بگو دوستت دارممن اندیشه پروازبدون بال را دارم...
یلدا شب چشمان توستیک عمر نگاهت کنموقت کم می آورم...
هوای سرد بهانه بودقلبت برای دیگری می لرزید...
برای دیدنم پلی بگذارشاید فردا برگشتی...
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
ویرانم مگر نمی بینیصدایم بم است!...
تمام زمان ها در نظرم یکی ستجز آن لحظه ای که عاشقت شدم...
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیردو از این داغ ترجهنمی نیست...