تو چه دانی که چه ها کرد نگاهت با من
من انِ توام مرا به من باز مده
تو یه نفری ولی همه کس منی
من...از قیدت...نمی خواهم....رهایی...
عشق را هیچ پایانی نیست ! یار وقتی که تویی
پاییز را در کنار تو دوست دارم
دگر به دست نیاید چو من وفاداری
بهت قول میدم که فردا بیشتر از امروز عاشقت باشم
تو آن بلای قشنگی که آمدی بسرم
میشه زنده بود و زندگی نکرد فقط کافیه تو نباشی
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
دلبر جان که تو باشی... مگر میشود آرزویی در من بماند!؟
تو فقط آمده بودی که دل از من ببری ؟
برای من *تو* همه دنیامی ...
هیچکس برای من تو ...نمی شود
بعضی وقتها تو قهوه میسازی بعضی وقتها قهوه تو رو !
من + تو ما نمیشود محشر میشود
تو قرار منی من بی قرار تو
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی …
فریب مشابهت روز و شب*ها را نخوریم امروز، دیروز نیست و فردا امروز نمی*شود …
دخترم لبخندت اوج رویای من است
به کسی ندارم الفت ز جهانیان / مگر تو اگرم تو هم برانی سر بی کسی سلامت
روز دخمل مبارک
باید از سمت خدا معجزه نازل بشودتا دلم باز دلم باز دلم دل بشود