پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است...
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرایکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!...
شانهات مجابم میکنددر بستری که عشق تشنگیست...
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بودکنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را...
خوشا صبحیکه چون از خواب خیزم ،به آغوش تواز بستر گریزم ......
من درین بستر بی خوابی راز نقش رویایی رخسار تو می جویم باز...