پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حین تذوق الفراشة طعم التحلیق بحریةحین تعرف نشوة تحریک أجنحتها فی الفضاءلا یعود بوسع أحد إعادتها إلى شرنقتهاو لا إقناعها بأن حالها کدودة أفضل.آن گاه که پروانه طعم پرواز آزادانه را می چشدآن گاه که سرمستی تکان دادن بال هایش را در هوا درمی یابددیگر کسی را یارای آن نباشد که به پیله بازش گرداندیا قانعش دارد که کرم بودنش برتر است.غادة السمانطیبه حسین زاده...
طیور کثیرة فی رأسیقیود کثیرة فی قدمیبس پرنده ها در سرمبس بندها بر پایم...
بگذار با تمام حروف ندا صدایت کنمباشد آن گاه که نامت را می خوانم،از میان لبانم زاده شوی...بگذار دولت عشق را بنیان نهمو تو ملکۂ آن شویو من بزرگ ترین عاشقان آن شوم.بگذار انقلابی را راهبر باشمکه حکومت چشمان تو را بر مردماناستوار می کند.بگذار با عشقچهرۂ تمدن را دیگر کنم...تمدن تویی!تو همان میراثی هستی که هزاران سال پیشدر دل زمین زاده شدی...برگرفته از کتاب «چشمانت وطن من است»...
باز می گردم به سویتدر مگشایآغوش بگشای...جوزف حربمترجم: طیبه حسین زاده...
چه فایده ای دارد؟!انتشار کتاب های جدید چه فایده ای دارد؟و ساختن راههای جدید؟و سوارشدن در ماشین های آخرین مدل؟و چه فایده ای دارد کفش های نو بپوشیم؟و پالتوهای جدید به تن کنیم؟و مایوهای مد روز؟و وطن همچنان کهنه... کهنه!محمد الماغوطمترجم: طیبه حسین زاده...
عشق آن است...عشق آن است که منجغرافیایم را نداشته باشمو تو تاریخت را نداشته باشیآن است که تو با صدای من سخن گوییو با چشمان من ببینی...و جهان رابا سرانگشتان من کشف کنی...نزار قبانیمترجم: طیبه حسین زاده...
عشقت به من آموختچگونه ساعت ها سرگردان شومبه جستجوی مویی کولی وارکه همۂ کولی ها به آن رشک می برندبه جستجوی چهره ای...صداییکه خود تمام چهره ها و صداهاست...نزار قبانیمترجم: طیبه حسین زاده...
کجاست پنجره ی این دنیا؟می خواهم از آن بپرم!رزان بنورهمترجم: طیبه حسین زاده...
مُحال بودگندم من بر صخره ی تو بروید؛این را از ابتدا می دانستم!اماابرهایم را بالای سرت گسترانیدمو در آغوشت گرفتمچونانکه دریا افق را در آغوش می کشد..غادة السمانمترجم: طیبه حسین زاده...
من تو را به هر زبانی که ترجمه کردمعشق شدی…!️️️...
یه دوست چینی داشتم مریض شد براى عیادتش رفتم بیمارستان کنار تختش وایستادمبهم گفت: چینگ چونگ چَن چووون… و جون داد بدبختبراى ترجمه این جمله رفتم چین اونجا از یه مرد چینی معنیش پرسیدم بهم گفت یعنی پاتو از رو شیلنگ اکسیژن وردار ...
ملت ریختن تو پیج ای اف سی دارن فحش خوار مادر میدن که گوه خوردید ایران خیلی هم امنه.یکی بره همینارو براشون ترجمه کنه کلا میگن لیگ داخلیتونم باید ببرید تو کشور ثالث...
خواب میدیدمت...گفتى میترسم ! میخواستم بگویم بمیرم برایت اما گفتم زندگى کنم برایت...چشمهایت کیف کردند. بعد تو از ته دل خندیدى و پر زدى آمدى در آغوشم خوابیدى...آنقدر سبک و آرام که انگار تا به حال حتى رنج زاده شدن را هم نکشیده باشى.پدربزرگم که در آسمان است برایم از خدا که همیشه راست میگوید نقل قول میکرد که( آدم را در رنج آفریده ام) ....آرى...باید برایت زندگى کنم با همه دردها و رنجهایش...وگرنه مردن که رفتن است...راحت شدن است...تنها گذاشتن بقیه است ...
من تو را به هر زبان ترجمه کردمعشق شدی...
به فکر ترجمه ی این دل شکسته نباشخودم زبان خودم را به زور میفهمم......
سی ام سپتامبر روز جهانی ترجمه فرصتی است برای تأکید بر اهمیت شغلی که یکی از مهمترین ابزارهای جهانی شدن به حساب میآید. روز نرجمه به همه ی مترجمین مبارک باد...
تو فریاد چشم هایم هستیکه تا بی نهایت ادامه دارندتا سایه ای که به وسعت هزار سایه ستسایه ای از هزار روز بی نام و نشانچقدر نوردر دستان گسترده ات داریچقدر شبدر ناگهانی ستارگانی که فرو می افتندبه دنبال تو می گردمبا انگشتانم در میان ابرها جستجو می کنمدر میان بال های پرندگان و برگ هاو تنها منظره ی رنگ پریده ی میدان شهر پیداست . :...