بوسههارابهجانمنانداز مرداینجنگتنبهتنهستم!
اسمش را گذاشته ام جانِ دل یعنی هم جان است و هم دل کار ما از عشق گذشته یعنی هنوز برای احساسمان اسمی پیدا نشده عجالتاً مال هم دیگر صدایمان کنید!
بابا برای نان جان داد حالا فرزند برای نان جان داد
جان چه کار آید اگر پیش تو قربان نشود..
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
جان و جهانِ ما شده کیست به او خبر دهد .
غرق آغوش کسی باش که او جان تو باشد..!! ️️️
جان در قدمش کنم که آرام دل است...
وز پیِ دیدن او دادنِ جان کارِ من است ️️️
جان را ارزانی دارمت عمر شدن را بلدی
ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت: چیز دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟
به تو بدهکارم... دست کم یک جان برای هر لبخندت ️️️
دَر مَن بِدَمی مَن زِنده شَوَم یِک جان چه بُوَد صَد جانِ مَنی...
بخند جان و جهان، چون مقام خنده تو راست..!
گر جان طلبی فدای جانت...
به هوایی که دهد مژده تو جان بدهم
عشق جان است... عشق تو جان تر
میخواهَمَت و میخواهَمَت ، تکرارِ در تکرار جان را به تو داده اَم ، اَز عشقِ تو سَرشار . . . ️
هم شاه منی هم جان منی
مرهم جان من تویی
تورا جون جان خود میدانمت
بگو خیال تو شب ها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت هنوز بیدارم
صدا می کنم تو را این “جانی” که می گویی جانم را می گیرد نزن این حرف ها را دل من جنبه ندارد