دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟ با اخم خود کجای جهان را خریده ای؟!
کسی که دارای عزمی راسخ است جهان را مطابق میل خویش عوض می کند.
جهان پیشینم را انکار میکنم جهان تازه ام را دوست نمی دارم پس گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
یک جهان بر هم زدم از جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تورا...؟
چقدر جهان می تواند زیبا باشد ، اگر در آن فقط هنر و لذت و عشق وجود داشت ...
من دلم تو را میخواهد... درست است تو را ندارم در این جهان و در این مکان... اما کسى چه میداند شاید در جهانى دیگر کنارم باشى، شاید تو قبل ها با من بوده اى که این چنین بى حد و مرز میخواهمت... میدانم روزى دوباره دلت در کنارِ دلم...
منشین با دو سه ابله ، که بمانی ز چنین ره تو ز مردان خدا جو ، صفتِ جان و جهان را
اگر چه قافله سالار کاروان شدهای خبررسیده که هم دست یاغیان شدهای قرار بود که چون کوه پشت من باشی ولی عمیقترین درهی جهان شدهای...
دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ از چهارسو گرفته مرا روزگار تنگ ...
به یک بار از جهان دل در تو بستم.....
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است..
از تمام جهان سهم من باشی و بس.. ️️️
لحظه ای با تو نشستن به جهان می ارزد
من اگر روزی شود، نقاش این دنیا شوم این جهان را عاری از هر غصه وغم میکشم .
آنقدر از تو پُرم که بایستم مقابلِ باد پشتِ سرم جهان مست میشود .
بزرگی جهان را بیخیال، من آن چند وجبی درون سینه اَت را طلبه اَم
توهرجای جهان باشی برات از دور میمیرم...
لحظهای با تو نشستن به جهان میارزد ...
گاهی در نبود تنها یک نفر ، گویی جهان به تمامی خالی است ...
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو
نگاه کن چه پیر میشوند رویاهایی که تو را نیافته جهان را ترک میکنند
جان و جهانِ ما شده کیست به او خبر دهد .
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ، چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو