متن خاطره بارانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطره بارانی
باران میبارد
یادت قطرهقطره
بر پنجرهی قلبم میچکد
در کوچههای خیس خاطره
صدایت میزنم
اما صدایم
لابلای آواز باران
گم میشود...
مجتبی رفیع زاد
در کوچههای خیسِ خاطره
با نام تو قدم میزنم...
پنجرهها
از بوسههای ناتمام میگویند،
و برگهای پاییزی
عطرت را به یادم میآورند.
زمان میگذرد
و من هنوز
در پی صدای قدمهایت
سرگردانم...
فهیمه قدیمی
امشب که میان چشم من بارانیست...
آیا نم باران زده بر خاطر تو...
امین غلامی (شاعر کوچک)
در حال بارگذاری...