باران که می بارد با من حرف ها دارد حتی جای تو ، مرا دوست دارد همه چیز ش عاشقانه ست اصلاباران می بارد تا دستش را به من بدهد مرا تا خانه همراهی کند... باران است... که همیشه جای خالی تورا پُر می کند...
تو در گوش باران چه خوانده ای؟ که وقتی می بارد... خاطرات ازگوشه ی چشمانم می چکد....
صبح بی ترانه باران دانه دانه رهایم نمی کند این ابر بی نشانه دوایم نمی کند مثل کویر داغ تبالوده ام که باز یک رود عاشقانه صدایم نمی کند از بسکه خورده ام غم ایام رفته را صد بغص بی بهانه رضایم نمی کند با زورقی شکسته به دریا زدم...
تلق تلق نم باران زند به پشت من ؛ ای داد ببین ؛ به نم باران هم ؛ چه بی جوانه شدم و لحظه ای گذری عاجزانه می پرسم جواب می دهد از قبل چه پیرترانه شدم