متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
اولین باری که حس کردم دوستش دارم رو یادم نمیاد، اما اولین باری که گفت «دوستت دارم » رو فراموش نمی کنم.
یه روزایی توی زندگی هست که دیگه بر نمیگرده، یه آدمایی به زندگیت میان که دیگه تکرار نمیشن، یه کسایی از زندگیت میرن که جاشون همیشه خالی میمونه......
...
می دانید ؟
بیایید تعارف را کنار بگذاریم و اعتراف کنیم که ما آدمها با همه ی تنهایی هایمان، با همه ادعاهای مان ، نمیگویم نیاز داریم ، ولی میگویم مشتاقیم که یکی حواسش به ما باشد !
یعنی گاهی بپرسد :
کجایی؟
چه می کنی؟
گرمت نیست؟
سرما...
آخر هفته را جور دیگر دوست دارم.
انگار یک آخیش گفتن طولانی برای خستگی های روزمره است.
انگار یک توقفگاه لب جاده برای شروع زندگی دوباره است.
مثل یک چای خوردنِ با عشق برای شستن تمام غم و غصه ها میماند و کام را شیرین میکند.
گویی همانند دریای بیکرانیست،که...
انگار که کلی دویدم برای رسیدن به مقصدم نفس نفس زدم، عرق ریختم، زمین خوردم، زانوم زخمی شده، پام تاول زده و... اما حالا که به مقصد رسیدم، حالا که بعد از کلی جون کندن و کنار زدن موانع به اون مقصد کوفتی رسیدم می بینم اصن اینی که رو...
آن شب بر خلاف همیشه،
آنچه ک ب دست باد سپرده شد
آرزوها نبودند! احساسات نام داشتند...
فاطمه عبدالوند
مهم ترین گمشده ی هرکس خودشه
حالا بعضی وقتا این گمشده رو تو یه آهنگ
یا تو یه فیلم
و حتی تو خط به خط یه رمان پیدا می کنی.
فاطمه عبدالوند
به دست خط آدما توجه کنین
دست خط اینطوریه که شاید طرف نوشته باشه من امروز خیلییی شادم اما خطش داد بزنه که مثه چی دروغه!
فاطمه عبدالوند
هیچ کس جز خودت نمی فهمه چه رنجی می کشی!
و من چندین تا منم
منی که منعطف است، مهربان است و دلسوز
منِ دیگری که سرد است، بی تفاوتی در خونش جریان دارد و خنثی.
منِ قاطع و محکم که حرفش یکی ست.
اما از همه غریبه تر منِ ناآشنایی است که دلتنگ می شود! شکننده است و کم...
تاحالا از شدت خشم به اوجِ غم رسیدی؟
تاحالا از فریاد به اشک رسیدی؟
از بن بست به بن بست رسیدی؟!
فاطمه عبدالوند
آدما درد هاشونو پنهان می کنند تا کسی اونا رو نفهمه ولی این دل گاهی اوقات به درد دل کردن هم نیاز داره، نیاز داره یه کسی بدون هیچ سوالی، بدون هیچ چرایی، بدون هیچ سرکوفتی به حرفاش گوش بده و آخر سر هم بگه حل میشه عزیزم من کنارتم...
خدایا؛
برای قلب هایی که فقط تو را
با بغض آرمیده در گلویشان صدا میزنند
با تپش های خسته قلبشان دوستت دارند
و جز بغل و آغوش توپناهگاهی ندارند.
گشایشی عطا کن که تو تنها امید
رها شدن
از درماندگی آنهایی.
مرکز۱۱۵سیوت کردم؛
چون هر وقت ناراحتم،
هر لحظه که اوضاع جسمی و روحی
مناسبی ندارم،
حالم اورژانسیه،
با کنار من بودنت
خیلی خوب مداوا میشم!!..
اصلا تو،
فوریت های پزشکی منی.
زیر لب زمزمه میکنم
«توکلت علیک فی کل الامور»
و قلب پر دغدغه ام از فردایی که ازش بیخبرم رو
به خدایی که از همه سرنوشتم باخبره
میسپارم.
عشق اول!
عشق دوم!
عشق سوم!
عشق بی نهایتم...
دیگر عشق ها، پس از عشق اول، فقط برای پر کردن جای خالی همان عشق اول است! دیگر عشق ها فرع اند و عشق اول اصل است.
هدیه ی این عشق از نخست برایم سکوت و خاموشی و نگاه هایی عمیق...
امروز روز گرم و سختی بود. مشغله روزمره و گرانی، تورم. افزایش دو برابری اجاره به صاحب خانه هیچ چیز نتوانستم بگویم. الان که این را می نویسم در اتوبوس خط واحد کهنه هستم که آرام مرا به سمت خانه می برد. جایی که تو منتظرم هستی. با همان لبخند...
کاش شعور هم مثل باقی چیزها کاشتنی بود
یاسمن معین فر
امروز اکلیل های کوهی را به
«مهر نسیم صبحگاهی»
سپردم 🌾
تاکه در هر وزشی برشعاع مهربانیت اکلیلی بنشاند.🌟
بانوی من...امروز بسی بیشتر برمن بتاب ☀️
شاید که برق اکلیل هابرجبروت تو در من، هیبتی افسانه ای ببخشد و«کنتس»
تاجی از قلب برسر نهد.
کنتس نامه خرداد۱۴۰۱
آنجا که قایق خسته نشسته است
گل بوته های امید ،فسرده است
در موسم بهاری غریب وناب
صدها ستاره به خاک خفته است
ای زیبانگار و ای زیباسرا ی خواب
گویا که ساعت هستی هم مرده است!
در انجمن که شویی چشم بسته دار
شاید که در مدخل ان دیوی...