متن رعنا ابراهیمی فرد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعنا ابراهیمی فرد
آینه های چشمک زن...
صلوات شمار...
ذکر پیرزنی کمر خمیده است
دستمال های کاغذی
دست زنی ژولیده است
که نوزاد کوچکش...
در دست دیگرش، خوابیده است
دختر فال فروشی که نگاهش معصوم
با دستانی سرد، در پی روزی خود
از خانه برون آمده است
آری...
اینجا راهرو است!
راهروی متروی...
ماه مرا نگریست ...
شب قصه خواند ...
زمان گذشت ...
آرزوی باهم بودن زمان را مکدر ساخت
تنها شاخه ها مرا فهمیدند
کسی از سر شاخه ها خبر نداشت
طوفان بی پروا آنها را شکست
ماه کنار من به مهمانی نشست
انتظار ابدیت را در مسیر عشق تثبیت کرد...
باران نم نم می بارد
و نگاه ها در امتداد قدم ها کشیده اند
اینجا آخر زمان نیست
اینجا نفس ها ...
هنوز هم کشیده می شوند
در امتداد این بودن ها
پیاده رو هایی ست
پر از حرف های تنهایی
پر از دلهایی شکسته
پر از سکوت نگرانی ست...
ای کاش ...
زندگی ها شاعرانه بود
تمام حرفهای ما ، صادقانه بود
ای کاش ...
سادگی ها رنگ نمی باخت
چند رنگی ها ...
اسب زمان را نمی تاخت
ای کاش ...
دلها عارفانه بود
تمام عشق های ما صادقانه بود
رعنا ابراهیمی فرد
از کتاب(چه بر سر عشق...
ای مظلوم همیشگی...
مظلومیت مهتاب را...
در آینه ی تاریکی آب چگونه خواهی دید
مگر نه اینکه...
آینه آواز خود را صبح دمان می خواند
آیا سکوت تاریکی در واژه ی آینه پیدا نیست!؟
ای کاش می رفتیم
ای کاش...
تا اوج صدا و هیجان پیش می رفتیم
تا سکوت...
در تخته سیاه حقیقت درس خواهم داد
تمسخر نکردن را ...
معنا را ...
ژرفا را ...
عمق را ...
و دریافتن را ...
و مگس هایی که منتظر مرگ من هستند
بر جسد متبرک من جولان خواهند داد
ای مظلوم همیشگی ...
تفاوت همیشه هست
تفاوت شب و روز...
ماه غمگین و سرخ رنگ تنها
به شکل قرص نالان پیداست
باد ...
سمفونی هیجان های پنهان
و درد ...
آن موسیقی فوران همیشگی
و چشم های مظلوم
که قربانی غمزده های غربت هستند
چه غریب است ...
سرنوشت زیستگان در دایره دید ما
و چه تنهاست صندلی
در حوضچه...
حس مشترکی زیر چترها داد می زند
دستهایم را محکم بگیر!
باران ...
برف ...
کولاک ...
همه بهانه است
تا چند روزی...
شانه به شانه ات قدم بزنم
رعنا ابراهیمی فرد
زندگی ...
در گذر ثانیه هاست
رمز مبهم دقیقه هاست
شور شب ...
شور خنده هاست
شورِقدم زدن کنارِ ساحلِ دل است
زندگی ...
محو شدن در افق خاطره هاست
زندگی را دریاب
رعنا ابراهیمی فرد
منتظر چه معجزه ای هستی!؟
معجزه خودت هستی
وقتی زیر پل شکست هایت متوقف نمی شوی
وقتی پاهایت از ادامه دادن خسته نمی شود
آن زمان که مایوس شده ای
آن زمان که احساس بی کسی کرده ای
و تمام دنیا روی سرت خراب شده است
معجزه خودت هستی وقتی...
نگران از هم پاشیده شدن اوضاع نباشید
دست و پایتان را گم نکنید
تپش قلبتان را کنترل کنید
افکارتان را منسجم تر سازید
وقتی اوضاع از هم می پاشد
واقعا فرصتی است که ما دوباره خود را بسازیم
نفسی تازه کنیم
و بزرگتر و بهتر و قوی تر از دیروز...
ای مظلوم همیشگی...
مظلومیت مهتاب را...
در آینه ی تاریکی آب چگونه خواهی دید
مگر نه اینکه...
آینه آواز خود را صبح دمان می خواند
آیا سکوت تاریکی در واژه ی آینه پیدا نیست!؟
ای کاش می رفتیم
ای کاش...
تا اوج صدا و هیجان پیش می رفتیم
تا سکوت...
پاییز منتظر است
منتظر دختری غمگین
که می خواهد ...
غم هایش را در خش خش برگها پنهان کند
رعنا ابراهیمی فرد
دستانم ...
امن ترین نقطه ی روی زمین است
ببین ...
پرندگان در چین و چروکش لانه می سازند
رعنا ابراهیمی فرد
اینجا هستم ...
در ساحلی خیالی
در امتداد دورهای آفتابی ،
در امتداد نورهای بی پایان ...
منتظر ...
قصه ای می خواهم
پر از بودن های شاد
پر از فریادهایی از سر ذوق
پر از اشعه ...
پر از نور ...
پر از روز های پر شوق بی پایان...
کسی باید بیاید ...
مثلا بابانوئلی که به فکرمان باشد
گوزن های از آسمان آمده
آرزوهای برآورده شده
اکنون وقتش است
وسط تابستان ، گرمای سوزان
کسی با گوزن هایش بیاید
بیاید و آرزوی ما را در کنار شومینه ی دلتنگی
شومینه ی نگرانی ...
شومینه دلهره و استرس ......
خدایا انتظارمان تمام نمی شود
انتظار روزهای خوب ...
حال خوب ...
بیماری آمده است و نمی خواهد برود
آمده است و عزیزانمان را می گیرد
مهمان ناخوانده بود
اکنون صاحب خانه شده است
هر روز بچه ای می زاید در خانه امان
دلتا ...
لامبدا ...
هزار کوفت و...
زندگی ...
دختری به انتظار نشسته است
زندگی ...
به دنبال آرامش ، دویدن است
زندگی ...
من خوب باشم ،تو بد نیست !
زندگی...
در کنار هم خوش بودن است
رعنا ابراهیمی فرد(رعناابرا)
از دور دستها ...
چمدان های عاشق را می بینم
که برای آمدن
قفل خود را می شکنند
رعنا ابراهیمی فرد(رعناابرا)
یک روز سفیر عشق می شوم
یک روز از خواب بیدار می شوم
یک روز عطر تنم را
با عطر بوی بهار آغشته می کنم
یک روز به بهانه آمدنت
تمام گلهای عاشق را
بر موهای عاشق ترم آویزان می کنم
رعنا ابراهیمی فرد(رعناابرا)
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
من چایی بریزم
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
سفره ای از عشق بچینم
همیشه که نمی شود یک توئی باشد
من شمع روشن کنم
گاهی بی تو ...
روزم خوب است
گاهی بی تو ...
تمام چایی های عالم به تنم...
دلم می خواهد ...
زل بزنم به چشمانت
عاشقانه هایت را بخوانم
سیراب شوم از عشق
از بودنت ...
دلم می خواهد زل بزنم به صورتت
به خط و خطوط دگرگون شده ی لبهایت
به هیجان زدگی هایت ...
دلم می خواهد...
دریچه قلبم را باز کنم
بر قلب عاشق...
چه میشد ...
خوشبختی چتری میشد بر سرزمینم
هیچ دختری ...
هیچ دردی در پستوی قلبش نداشت
هیچ پسری ...
هیچ غمی در عمق ذهنش نداشت
چه میشد غم خنده میزد
خوشحالی دوباره جولان می داد
هر روز باران می بارید
لبهای افسرده دوباره می خندید
رنگ شادی بر صورت...