پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با تُ که باشمزمان از دستم می رودجایی که تُ باشی و من زمان جایی ندارد......
. لعنتیاعجاز رنگ هایش و اینهمه زیبایی وصف ناشدنی اَشدرکوچه پَس کوچه های خیس و نَمداروصدای خِش خشِ گلبرگ های خشک، برروی سنگ فرش ها یاروی نیمکت های چوبی باران خورده اشهر کسی را شاعر می کند،آری پاییز را می گویم!اصلا این فصل راباید جورِدیگر دیدمثلا در چارچوب قاب های دونفرهمیان پُرتره های زرد و نارنجیدر یک بعداز ظهر سَرد،کنار یک آلاچیق چوبیبا دولیوان چای داغ و با لباسی از طرح هودی و کفش های نیم پوت ِ چَرمی!.مگر دلبرانه تری...
زندگی لحظه هایِ روشن کردنِ آتیش کنارِ ساحل نیستزندگی سالگردِ تولد، بینِ شمع های فوت شدهُ، بادکنک های رنگیو،گُلایِ سرخِ پرپر شده نیستاین صحنه ها قشنگناما شاید هر از گاهی بین شب و روزهای دونفره مون اتفاق بیفتن...اما حقیقتِ ماندگارِ زندگی اونجایی هست که ...تو هر شب با کلید درب رو باز نمیکنی و یکنفر هست که اون آیفونِ سفید رنگ رو بزنههر روز... حقیقتِ ماندگارِ زندگی اونجایی هست که تو کسی رو برای صبح بخیر گفتنوشب بخیر گفتن داری،ه...
زندگی هنگامی که دو نفره شود،همانند پازلی است که قطعاتش در کنار هم معنا پیدا میکند. دو دل،دو دست،دو عشق، ترکیبشان پر از زیبایی است. پیوندتان مبارک و قلب هایتان سرشار از شور و نور عشق...
خیال قشنگی ست؛شنیدن صدای خش خش برگ ها، بر زیر پاهایمان...قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!اما هنوز؛نه تو آمده ای،نه پاییز......
غصه نخور رفیقِ دلتنگ و خسته ٔ من،پاییز قرار نیست همواره فصلِ رفتنو تنهایی و بغض باشد؛شاید گمشده ٔ تو،پاییزِ امسال نارنجی ها را ببیندو دلش هوای عاشقی کند؛شاید این پاییز بوی گیسوانت،فرهادی را مجنون کند؛شاید این پاییز چهارچوبِ بازوانت،شیرینی را لیلی کند!آن وقت جان می دهد قدم زدن زیرِ باراندر دنیایی دو نفره!غصه نخور رفیق...تاریخِ انقضای دلتنگی،همیشه زودتر از چیزی است که فکر میکنی!...
همیشه که نمی شود یک توئی باشدمن چایی بریزمهمیشه که نمی شود یک توئی باشد سفره ای از عشق بچینمهمیشه که نمی شود یک توئی باشدمن شمع روشن کنمگاهی بی تو ...روزم خوب استگاهی بی تو ...تمام چایی های عالم به تنم می چسبدگاهی خیالت ...بیشتر از بودنت در فکرم می چرخدگاهی بی تو ...عاشقانه ترین دو نفره ی روی زمین امرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
تعهد،یعنی یک نفر از یک گوشه ی شهر،و دیگری از گوشه ی دیگرش،مینشینَند به جمع کردن خاطرات یک نفره شان،و شروع میکنند برای یک عمرِ باهم بودن؛یعنی دو نفری که قرار استهر چه دارندتقسیم کنند برای سال ها زندگی،"تعهد" یعنی که هر آدمی دلشبرای همیشه حق تپیدن برای یک نفر را دارد؛که هر آدمی ضامنِ مشکلات یکی ست از جنس خودش،که قرار است سال ها بعدبنشینند به تعریف قصه ی دوست داشتنشان برای فرزندشانو ضمانت را سرمشق زندگی دخترشان کن...
یک روز می بوسمتیک روز که باران می بارد ،یک روز که چترمان دو نفره شده ،یک روز که همه جا حسابی خیس استیک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،آهسته ، می بوسمت ...یک روز می بوسمت !هر چه پیش آید خوش آید !...
روزهای بارانی راانگار خدا برای عاشق شدن فرستاده!دقت کرده اید ؟باران که می باردچقدر مهربان تر می شویدچقدر دلتان می خواهددست یکی را بگیرید و بروید توی خیابان قدم بزنید …اصلا خیلی هایتان چتر بر نمی داریددوست دارید خیس شدن زیر باران را …درست مثل من!شما نمی دانیدموهایش که خیس می شود …صورتش که پر می شود از قطره های کوچک باران …نگاهم که می کندنگاهم که می کند …وااایچقدر دلم می لرزدچقدر دوست ترش دارم …من مطمئن...
عشق یعنیتو یه رابطه ی دو نفره به جای اینکه هر کی مراقب خودش باشه،هر کدوم مراقب اون یکی باشه...
هواهای دو نفره را تنهایی قدم زدیمبا یاد کسانی که هوای مارا نداشتن...