متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
قطاری بر ریل
انتظاری بی هوده را
به دوش می کشد...
***
وقتی،
در ایستگاهی متروک افتاده ست!
زانا کوردستانی
مادربزرگ باغچه ای داشت؛
که هر روز،
آرزوهای پیر و جوانش را،
-درونش دفن می کرد!
زانا کوردستانی
غرش موشک هایش
گوش جهانی را کر کرد؛
حاکمی که،،،
سکوت کودک گرسنه را
--هرگز نشنید!
زانا کوردستانی
داستان کوتاه آلزایمر
پرستار سر سوزن سرنگ را داخل کاور گذاشت و توی سطل جلوی تخت انداخت. هر روز برای تزریق سرم و آمپول های پیرزن به آنجا می آمد؛ یک ساعت می نشست و بعد می رفت.
امرور پیرزن احساس درد در قفسه ی سینه اش هم می کرد....
باید سراغ دکترم بروم،
او به من نگفته است،
که قرص هایم را کی بخورم،
پیش از دیدن تو یا بعدش!.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
خوب و خوش،
آن کسی ست،
که اکنون تو را ملاقات می کند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
دیوارها
از من خوشبخت تر اند!
برای نمونه،
تکیه به آنها می کنی،
عکس هایت را به آنها می زنی،
سایه ات را به آغوش می گیرند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
با تلفن همراهش درگیرست...
***
روزهای بیشماری ست،
کسی سراغش را
نگرفته است!
زانا کوردستانی
امروزه روز
به قلم پناه آورده ام
چرا که سرزمینم
خسته از «خون و جسد»
به تفکری نوین نیازمندست!
زانا کوردستانی
چند گِرَم حنای ناچیز،،،
سالخوردگی اش را پنهان می کرد...
اما،،،
چروک های چهره
لو می دادندش!
زانا کوردستانی
باران؛
-- ببار
-- بباروُ،
تفنگ را خاموش کن!
***
خوزستانِ تشنه ،
خون نمی خواهد!
زانا کوردستانی
دلتنگ صدایت هستم...
آه پدر؛
خوابم را بیفروز!
زانا کوردستانی
پروانه ی دلباخته؛
با جنونی عاشقانه،
خودش را به آتش شمع زد...
***
چه انتحار شجاعانه ای!
زانا کوردستانی
من به تو نیاز دارم!
مثل:
[خوزستان]،
--به آب!
زانا کوردستانی
اتفاقی نیست که،
شاعران عاشق مرده اند؛
ختم رسالت پیامبران
--به عشق منتهی بود!
زانا کوردستانی
قصاب به سلاخی وُ،
گرگ با دریدن؛
قاتلانی متغیراند-
گوسفندِ زبان بسته را
***
مردن اما، همان مرگ است!
زانا کوردستانی
رفتی وُ
همکلام در و دیوار شده ام!
***
اتاقم؛
پریشانی هایم را
--خوب می فهمد!
زانا کوردستانی