متن شادابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شادابی
کوچه های شهر نفسشان تنگ شده است گریبان مرا می گیرند
پرسانند
ازنشنیدن صدای رسای پاهایت
از شوخ و شنگیهای تو با عابران که شنونده بوده اند
چه بگویم که پیش قراول کوه نوردی،ناباورانه
هجرت کرد.
« بر سر دیگ غذا دیدم عزا از یاد رفت »
آنکه غمگین بود دیدم آخرش دلشاد رفت
بعد این باید فقط دلخوش به خود باشم همین
دیر فهمیدم صد افسوس عمر من بر باد رفت
در حال بارگذاری...