شب که می آید تو را در پیش خود حس میکنم چونکه در رویای خود تا صبح درگیر توام
به جز آغوش تو هرگز، برایم نوش دارو نیست نهنگی خسته می فهمد، نوازش های ساحل را...
تاری ز طره دادی امانت مرا شبی یعنی طناب دار تو زین رشته های موست
چادرت را جمع کن، اهواز می داند چرا...! می برد بالا نگاهت نرخ تند گرد را !!
غم هجرِ تو، بُنیادم بخواهد کَند ، میدانم
در قنوتم ز خدا دور شدم زیرا که تار مویی ز سرت در کف دستم دیدم
گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم...
بوسیدن تو آرزویى غیر ممکن نیست من مى رسانم بر لبم یک روز جانت را
تو نیستی همه زندگیّ من پوچ است تفألی زدم و.. صفحه سفید آمد
با هیچ کَسَم میل سخن نیست ولیکن تو خارج ازین قاعده و فلسفه هایی
به من برگرد این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست ...
هفت مِلیارد نفر دورهم اند امّا باز برترین دغدغه ی نوع بشر تنهایی ست...
یک آسمان بی ستاره شدم در نبود تو تا چشم کار میکند اینجا شب است وشب
مثنوی، مفرد، قصیده، قطعه، یا حتی غزل هیچ سبکی بعد تو در شعر آرامم نکرد
وارد مسجد شدی، چشمت نمازم را شکست قبله را گم کردم و خیرالعملشد دیدنت...
ما چو خار از هر سر دیوار گردن می کشیم شبنم گستاخ را بنگر کجا آسوده است! Takbeytinab
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست بر زمستان صبر باید طالب نوروز را...!!!
غلام دولت آنم که پایبند یکیست ...
آمدن مصدر خوبیست اگر صرف شود فعل رفتی شده آتش به همه افعالم
کدام را بنویسم ، کدام را بسپارم دلی که از تو گرفته...دلی که بی تو گرفته...!؟
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت
سر از قنوت کسی در نیاوری جز من از این شبی که شب آرزوست میترسم
خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین است..
مَگَر تاریخ مرگم را دو چشمان تو می داند که از حالا برایم این چنین مشکی به تن کرده