متن نبودن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نبودن
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
خسته ام از زیادی نبودنت.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
بخشش را از نبودنت آموختم.
که باران شد و بر خاطر من بارید.
انگار نبودنت تمامی ندارد.
خسته نشده ای از این همه نبودن.
کاش نبودنت...
همان حسرت دل بود نه تاوان گناهی که نکردم.
**خیالِ ندیدنت**
چشم میبندم
و نبودنت را تصور میکنم.
خیابانها
بینام میشوند،
دیوارها
سایهات را از یاد میبرند،
و من،
در ازدحام هیچ،
بیهوده به دنبال نشانی
از تو میگردم.
اما هر جا که نباشی،
باد
نامت را در گوشم زمزمه میکند،
و خیالِ ندیدنت،
خود تو میشود...
نبودنت را به دوش کشیدم، چقدر سنگین بود.
پیوسته بارانیست چشمم، در نبود تو.
بدجور به رخ میکشد ثانیه ها، لحظه های نبودنت را.
یادت، نبودنت را بدجور به رخ میکشد.
نیستی و نبودن تو بدجور.
باعث شده دیگران نیایند به چشم.
کاش میشد به نبودن های پر تکرار تو عادت کرد.
این نبودن های پر تکرار تو،
بدجور دلگیر است.
تلخ تر از نبودنت.
بودن تو با دگریست.
نیستی و نبودن تو بدجور...
باعث شده دیگران نیایند به چشم...
رفتنت
آغاز ویران شدن قلبی بود
که همیشه از هراس نبودنت می لرزید
بیا و فاصله را بردار
که من هرگز
لحظه های بی تو بودن را
نخواهم بخشید
باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
و همان حسرت تکرار نبودن هایت...
در آستانه ی آغوشت ،
فعل نبودن را صرف کردی ،
ومن ،
دل را به فردای نیامده سپردم
وایمان آوردم
به فصل سرد
آخرین فنجان دلتنگی هایم را نوشیدم .
و ناگهان در نبودن ها
هیچ تسلایی نمى بینی
نه پیراهنى فراموش شده، آویخته در کمد
نه یک کتابِ نیمه باز، کنار تخت
نه آن چمدان کهنه زیر پله ها
نه چروک پرده ای
نه قلم و دفترى افتاده زیر مبل سبز
نه بوى عطری
نه خطی
نه شعری
نه...
طلوع سایه مرگ بر پیکر افکار
و انزوای ادراک بی اراده
سکوت تقدیر
میان سوختن هیزم خاطرات
در میان هوای سرد دوری
و فنجانی پراز طعم تلخی نبودن ها