متن مرگ نمادین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ نمادین
کلبه ی جنگلی
خیلی نمانده از راه برسی
یار نارنجی
ساعتها
از دیوار، فرو ریختند
با لکنت
با غبار
ذراتِ سرطانی زمان،
در ریههای شهر نفستنگی آوردند
پلها،
بیصدا، از هم گسستند
دیگر هیچ دستی
عرض رودخانه را نمیفهمد
تلاطمِ آبهای مرده
رمه ها را رمانده
آینهها
تصویرِ جویده را
بر چشم های قرمز تف کرده اند
در هندسهی هرزه...
میانِ مرگی ، به نامِ دلتنگی ، نفس می کشم.
مدتها بود
مرده بودم،
فقط
کسی نبود
چهارپایه را
به وقت مرگم
هل بدهد