از دور آدم و از نزدیک از آدمیت دوری
بهت گفتن آدم؟...نه بابا بهت تهمت زدن
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتی از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است: دست بر میوه ی حوّا بزنم یا نزنم؟
حوا دل به آدم نمی بست اگر آدم قحطی نبود!
ابر دود سیگار خداست و باران اشکاهایش! به تنهایی آدم بر زمین میبارد
یک شهر پر از آدم و بیچاره از این عاشق بی عشق هر جا برود تنهاست...!
آدم است دیگر هر چقدر هم که قوی باشد گاهی وقتا نیاز دارد مچاله شود در آغوش کسی...
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقی است آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست کیست؟
آدم گاهی انقدر تنها می شود و با خودش حرف می زند که تبدیل می شود به دو نفر