سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد...
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغنه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق...
برگ هاگوششان را سپرده اند به زمین یلدا آخرین لالایی اش را خواهد خواند...
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا......
آرام شده ام مثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد...
یهو چِش وا کردیمدیدیم دلمون واسش ریخت،مثِ برگای پاییز.....
برگ به برگ...باران به بارانهدر می دهی پاییز رابه پای نیامدنت......
کاش کسی پاییز را سر و ته می کردبرگها به درخت میچسبیدند، به من!...
افتادن ،پاداشِ خوش رقصیِ برگدر مقابل باد....
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد...
لیلی / لیلی/ لیلی..لیلی..لیلی.. لیلی ....برگ برگشبید مجنون...
به سر رسید/همه چیز/تا گلو برگ...
به پاییز بگید حاجی دیر اومدی ایرانما خیلی وقته برگامون ریخته...