متن کتایون آتاکیشیزاده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتایون آتاکیشیزاده
چقدر از اون صبح هایی بی زارم
که چشمات رو باز می کنی؛ چیزی یادت نمیاد
و بعد چند نفس، اتفاق ناگوار دیشب برات مرور می شه
و دوست داری تا ابد زیر پتو خودت رو قایم کنی!
- کتایون آتاکیشی زاده
و اما امروز...
آغازِ آخرین پایانِ پاییز است.
شروعِ اتمام دلگیری ها، دلتنگی ها، دلشکستگی ها، و تمام غم های این فصل.
آذر نوید تمام شدن می دهد؛ اما معنای حقیقی آغاز است. 🍁
- کتایون آتاکیشی زاده
تا قبل از آلکمئون (فیلسوف یونانی)، مرکز احساسات رو قلب می دونستند ؛
حتی مدتی بعد از کشف اعصاب و سیستم عصبی توسط آلکمئون، و بیان کردن مغز به عنوان مرکز کنترل احساسات، بازهم نظریه ها به سمت قلب برگشت.
این نظریه ها انقد قوی بودن که حتی الان هم...
من لالم اما حرف می زنم؛
تو نابینایی اما نمی شنوی!
- کتایون آتاکیشی زاده
صبح،
شروع نیست...
صبح،
یعنی ادامه!
- کتایون آتاکیشی زاده
هم راه شدن با تو زاده ی ذهن من است؛
تو دلت را پاگیر عشق و عاشقی نمی کنی.
نمی خواهی علاقه ی کسی روی قلبت سنگینی کند؛
تو را برای پرواز آفریده اند!
- کتایون آتاکیشی زاده
هیچ کس برایم «من» نمی شود؛
این دردناک ترین قسمت مهربانی به دیگران است..!
- کتایون آتاکیشی زاده
در دلت جاگیر شدن
پایان تمام مناجات و شب زنده داری های من است :)
- کتایون آتاکیشی زاده
بارانی ام.
بال هایم زیر بارانم خیس می شوند؛
و پریدن برایم آرزو!
- پ.ن: متن مثال بارز سرماخوردگی روحی (افسردگی)
- کتایون آتاکیشی زاده
حضورت، رایحه ی قهوه دارد.
اعتیاد آور و سرحال کننده؛
اضطراب و بی قراری را به جانم می ریزی؛
و هیچ کس نمی تواند مثل تو، مرا از خود بی خود کند..!
- کتایون آتاکیشی زاده
موهایت را دوست دارم؛
دام لبخند های من است.
نبودنت از من، چهره ای به جا می گذارد غمگین و بی تفاوت؛
و حضورت از من، شادترین انسان روی زمین را می سازد .
- کتایون آتاکیشی زاده
کودک گل فروش کنار خیابان را با لبخند نگاه می کنی؛
لبخند زنان با فروشنده خداحافظی می کنی؛
دوستانت را در آغوش کشیده و لبخند می زنی؛
به خاطراتی که جلوی چشمانت نقش می بندد می خندی؛
در خواب شیرینی که می بینی گوشه ی چشمانت چین می افتد ؛...
اگه باهم قهریم
اگه ازم ناراحتید
اگه حالتون خوب نیست
یا هر چیز دیگه ای
خواهش می کنم وقتی می خوام ببینمتون، همراهی کنید شده نیم ساعت کنارتون باشم.
من دوست ندارم آدم های عزیز زندگیم رو سر سوءتفاهم های چت کردنی از دست بدم.
من حس می کنم اگه...
زمان، اولین ها را در لحظه نگه می دارد،
آخرین ها را در خاطرات،
و آن هایی که هرگز برایمان پدید نمی آیند؛
می شوند حسرت!
کتایون آتاکیشی زاده
•••
کودک گل فروش کنار خیابان را با لبخند نگاه می کنی؛
لبخند زنان با فروشنده خداحافظی می کنی؛
دوستانت را...
در این شب های غمگین، به چه بهانه ای بیدار می مانید؟!
پنجره ای که رو به ستاره ها باز نمی شود ببندید.
چراغ هایی که زیر نورشان لبخندی دیده؛ و ابیات عاشقانه ای سروده نمی شود، خاموش کنید.
تلفن همراهی که در آن پیامی از همراهتان ندارید، کنار بگذارید....
عزیزی که به خودکشی فکر می کنی؛
اگه آشنا باشی، بارها این حرف رو از من شنیدی؛ اما اگر هم تا حالا کسی بهت نگفته، من بهت می گم.
دردی که تو رو به مرز اتمام حیات رسونده؛
روحیه!
با خودکشی کردن، جسمت رو از بین می بری؛ روحت ادامه...
از تو نمی گذرم؛
وقتی خورشید هم برای وصال
از سایه ای که دستانمان را بهم برساند
کوتاهی نمی کند..! :)
- کتایون آتاکیشی زاده
سکوت شیرین است.
حرفی که به قصد تخریب دیگران به زبان آورده نشود؛
سخنی که برای تحقیر در سینه بماند؛
واژه ای که خیانت به اعتماد کسی باشد؛
حرفی که دلی را به لرزه دربیاورد؛
لبخندی را محو کند؛
اشکی را جاری کند؛
کاش بغض شود در گلو بماند،
باعث...
زوال عقل هم مرا از پای نینداخت؛
تا قلبی که با باطری می تپید
تو را به خاطر داشت!
- کتایون آتاکیشی زاده
می نویسم چون ننوشتن برایم بدن درد می آورد.
می نویسم تا به جای اینکه با خودم حرف بزنم با کسی حرف زده باشم.
می نویسم چون می خواهم دنیایی که می بینم؛
جهانی که برای شخصیت هایم می سازم؛
و احساساتم را مکتوب کنم.
می نویسم چون یک تلنگر...
مرگ را زندگی کرده ام ؛
و در طول زندگی مدام منتظر مرگ بودم.
درحالی که قدم به قدم فرسودگی،
و سال به سال بزرگ شدن،
قسمت های مختلفی از مرگ بودند؛
که هنوز به انتهایشان نرسیده ام.
- کتایون آتاکیشی زاده
خوب که فکر می کنم می بینم
من هیچ کس نیستم؛
زیرا همیشه برنامه های مهم زندگی ام را به تعویق انداخته ام!
پس اگر آینده ای برایم وجود نداشته باشد؛
من هرگز کسی نبوده ام!
- کتایون آتاکیشی زاده