متن عشق نافرجام
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق نافرجام
همه عمر من تباه شـב،
בر پس خیال با او بوבن.
من را ببخش
برای این من و توی
یک گوشه افتاده ای که
یک روزی (ما) بودند
هر شبم لبریز از خاطرات چشم اوست.
منتظر لبخنـבت بوבܩ،
آن زمان ڪـہ غرق בر آغوش منـے.
ولـے افسوس ڪـہ نشـב، آغوشت ڪشܩ...
باورم نیست ولی عشق تو پایانم شد
رفتی و خاک من آغشته به دستانم شد
هرکه از دور تماشای جنونم میکرد
او نفهمید که این سوختن ایمانم شد
دیگر از من خبری نیست ولی میدانم
در دل خاک هنوز از تو سخن می خوانم
مرگ اگر آمد و پرسید چه...
هروقت میخواهی برو دیگر دچارت نیستم
رنجیده ازعشقم ولی من بی قرارت نیستم.
از درد میپیچم بخود چون پیله ی ابریشمی
پروانه ای در پیله ام بال فرارت نیستم.
. دربازی شطرنج دل مات نگاه تو شدم..
من باختم در زندگی مرد قمارت نیستم...
باغ دلم آتش گرفت از حسرت...
تلاش میکردم،
وقتی تنهایم گذاشتی و رفتی را به یاد آوردم،
اما اشتباه محض است،
فراموش کردن کسی وقتی که نمیخواهدت.
فراموش کردن قلبی که میگویی تنهایت گذاشته،
اما من آن را پیش تو جای گذاشتهام...
شعر: یلماز گونای (یەلماز گۆنەی)
ترجمه: زانا کوردستانی
سرو از حسرت عشق سنجاب درونش خشک شد
تیر های نامردان در درون قلب سنجاب پودر شد
از صدای نغمه آن بلبل شیرین بیان روی درخت
یا صدای پای آن طوطی فرز و زرنگ و بی درنگ
شهدگل از حسرت مرگ زنبور پژمرده شد
آری این خواب صدای قلبی بود...
بعد از تو...
به عطر تن هیچکس ندهم دل.
این خونه زندون منه،این زندگی رویام نیست
اینی که میمیره برام،اونی که من میخوام نیست
دلخوش به برگشتم نباش،پشتم بجز دیوار نیست
اینجور رفتن ها یعنی، برگشتنی در کار نیست❤️🩹
عمریست کـہ בر خیال خوב
بوسـہ گرفـتن ز لبانش،
شـבہ کارم.
نشستم کنار خودم سالها
به فکر تو و عشقِ ناجورتم
درونم پر از انحنای سکوت
توو اندیشه ی عیشِ کیفورتم
تو با هر کسی که بهم ریختی
چرا تاسِ نردش خراب اومده؟
نفس روی هر ساحلی دوختی
براش تا ابد هی سراب اومده
تمرکیده بودم میونِ غمم
برام قصه ی...
عشقت را فریاد زدم در دل شب
اما صدایش را نشنیدی وفقط خاطرهایت دردلم جا ماند💔
بعضی داستانا از اونجا شروع میشن که دو نفر، هر کدوم از مسیر سختی رد شدن
رابطههای قبلی شکست خورده، دلهای خسته، آدمهایی که به ظاهر میخواستن دوباره خوشبختی رو بسازن.
همه چیز پر از رنگ و نور بود.
عشق، خنده، عکسهای عاشقانه، تعریفهای بیپایان از نیمهی گمشده
اما یه...
آنکه به دل وفا نداشت.
مهرم اسرار نشود.
خدانگهدار :
عشق نباید باقلبم
اینجوری تامی کردی
یه دنیاغم ودردُ
تو قلبم جامی کردی
مَنی که تنهاازتو
تو قصّه هاشنیدم
فقط خداشاهده
چه دردایی کشیدم
شاهده که چن ساله
گرفتار تو شدم
حالَم بَدِه ، خسته ام
هِی می ریزم تو خودم
آرزومه دوباره
برگردم به گذشته
وای همون...
او زن بود...
نه بافتهای از تار و پودِ ناز...
بلکه تنی که لباسش، بندِ تبعیض بود
و زخمهایش...
برگههای امضاشدهی جامعهای که
تنِ زن را ملکِ خاموشی میخواست.
سینههایش، نه مظهر زنانگی،
که میدان مینِ نگاههای قضاوتگر شده بودند...
و سیم خاردار،
فقط لباس نبود...
قابِ قانونِ نانوشتهای بود...
عمرمان بیهوده بگذشت و نفهمیدیم چرا
آنکه برده قلب ما، اصلا چرا قسمت نشد.
"عشق نافرجام"
او آمد،
همچو نسیمی که بر سطح دریا نقش میزند،
نه برای ماندن، که برای بر هم زدن سکونِ آینهوارم.
نامش را نسیم نگفتند،
اما رد قدمهایش، بوی بهاری داشت
که هیچگاه از پی زمستان نیامد.
دل، به شوق فهمیدن، چون مرغی خاموش
بر سیمهای باد نشسته بود؛...