متن عشق نافرجام
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق نافرجام
نشستم کنار خودم سالها
به فکر تو و عشقِ ناجورتم
درونم پر از انحنای سکوت
توو اندیشه ی عیشِ کیفورتم
تو با هر کسی که بهم ریختی
چرا تاسِ نردش خراب اومده؟
نفس روی هر ساحلی دوختی
براش تا ابد هی سراب اومده
تمرکیده بودم میونِ غمم
برام قصه ی...
عشقت را فریاد زدم در دل شب
اما صدایش را نشنیدی وفقط خاطرهایت دردلم جا ماند💔
بعضی داستانا از اونجا شروع میشن که دو نفر، هر کدوم از مسیر سختی رد شدن
رابطههای قبلی شکست خورده، دلهای خسته، آدمهایی که به ظاهر میخواستن دوباره خوشبختی رو بسازن.
همه چیز پر از رنگ و نور بود.
عشق، خنده، عکسهای عاشقانه، تعریفهای بیپایان از نیمهی گمشده
اما یه...
آنکه به دل وفا نداشت.
مهرم اسرار نشود.
خدانگهدار :
عشق نباید باقلبم
اینجوری تامی کردی
یه دنیاغم ودردُ
تو قلبم جامی کردی
مَنی که تنهاازتو
تو قصّه هاشنیدم
فقط خداشاهده
چه دردایی کشیدم
شاهده که چن ساله
گرفتار تو شدم
حالَم بَدِه ، خسته ام
هِی می ریزم تو خودم
آرزومه دوباره
برگردم به گذشته
وای همون...
او زن بود...
نه بافتهای از تار و پودِ ناز...
بلکه تنی که لباسش، بندِ تبعیض بود
و زخمهایش...
برگههای امضاشدهی جامعهای که
تنِ زن را ملکِ خاموشی میخواست.
سینههایش، نه مظهر زنانگی،
که میدان مینِ نگاههای قضاوتگر شده بودند...
و سیم خاردار،
فقط لباس نبود...
قابِ قانونِ نانوشتهای بود...
عمرمان بیهوده بگذشت و نفهمیدیم چرا
آنکه برده قلب ما، اصلا چرا قسمت نشد.
"عشق نافرجام"
او آمد،
همچو نسیمی که بر سطح دریا نقش میزند،
نه برای ماندن، که برای بر هم زدن سکونِ آینهوارم.
نامش را نسیم نگفتند،
اما رد قدمهایش، بوی بهاری داشت
که هیچگاه از پی زمستان نیامد.
دل، به شوق فهمیدن، چون مرغی خاموش
بر سیمهای باد نشسته بود؛...
پیراهن خاکستری آسمان/ دکمه ندارد
مثل ابرهایی که / باران ندارند
و علف های هرز / به دهان هیچ بزی / خوش نمیآید.
وعده اردیبهشتی را به من دادی که حال
نیمهای از آن گذشت و نیم دیگر میرود
من که دلتنگم نمیدانم که دلتنگم شدی؟
جان ما دریاب ، عمری را که دارد میدَود
او که از عشق فقط تَن خواهد!
بودَنش، حَتم گسستن خواهد
چو شمع سوخته هستم ولی اسیر نگاهت
تو بیخبر از دل من ، من آشنای تباهت
تو خنده میزنی آرام و من خراب و پریشان
یکی به فکر جدایی یکی نشسته به راهت
به شب پناه سپردم که ماه روی تو بینم
ولی چون ابر جدایی گرفته راه ، نبینم...
گاهی عشق همان،
فرصت بوسیدن لبهای کسی هست که نیست.
دوستت داشتم…
نه مثل یک جمله ساده که بر زبان میاوری که یادآوری کنی،
از آنجور
که اگر یک روز به تو نمیگفتم،
نفَسم بالا نمیآمد.
من عاشقت شدم
در لحظهای که حتی تو هنوز نمیدانستی
نامم چیست،
و از همان لحظه
جهان،
دور تو شروع به چرخیدن کرد.
دوستت...
هنوز هم دلم تازیانه میخورد
بخاطر یک نگاه اشتباه
عمــــــــرمان بیهوده بود...
گر بین لبهای من و تو پیوندی نبود...