چهارشنبه سوری به خیابان بیا آتش بازی را نگاه کن و یاد دل من بیوفت دلم بدجور از دوریت آتش گرفته
شهر مثل دل من آتش گرفته شهر را آتش چهارشنبه سوری و دل من را آتش نگاه تو
چهارشنبه سوری است و باران همه آتش ها را خاموش کرده اما شعله ی چشمان تو را هیچ بارانی خاموش نمیکند
چهارشنبه سوری است. از خانه بیرون نرو میترسم گرمای چشمانت را با آتش اشتباه بگیرند
دستانت را در دستان عاشق من بگذار تا باهم از روی آتش بپریم با داشتن تو آتش هم گلستان میشود
چهارشنبه سوری هر آتیشی که دیدی به یاد قلب منم باش آخه از دوریت بدجوری آتیش گرفته
چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری. . . آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه
سلام، چهارشنبه سوری جایی قرار نذاری کار واجب باهات دارم آحه آتیش کم داریم آتیش پاره !
خداجون میشه یه کاری کنی چهارشنبه سوری که از رو آتیش میپره یخ دلش آب شه بهم بگه دستتو بده به من با هم بپریم!
چهارشنبه سوری نزدیکه ، یه وقت نری از رو آتیش بپری آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه !
آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز میرویم سرخی تو از من، زردی من از تو جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارک
آتیشی که تو قلبم روشن کردی هیچ آتش نشانی نمی تونه خاموش کنه ! چهارشنبه سوری مبارک
چنین گفت زرتشت : که سوزانید بدی را درآتش تا ز آتش برون آید نیکی پس تو نیز چنین کن چهارشنبه سوری مبارک
یاد سرخی گونه هات درخشش چشمات سوزانندگی لبهات داغی عشقت از رو آتیش میپرم چهارشنبه سوری مبارک عزیزم
ایرانیان شب سرد را به آتش می کشند به امید روزهای گرم و نیک بهارتان همچون آتش اهورایی چهارشنبه سوریتان خجسته و نکو
چهارشنبه سوری در پیش روی ماست همه بدبختی ها در پشت روزای خوش همه در پیش چه غوغا می کنه آتیش چهارشنبه سوری مبارک
دستانت را به من بده، تا با هم از رو آتش بپریم آنان که سوختند، همه تنها بودند ! چهارشنبه سوریت مبارک
از عجایب عشق همین بس تنها همانی آرامت می کند که دلت را آتش زده چهارشنبه سوریت مبارک عشقم
تو مسیر رسیدن بهار شاخه های خشکیده دلتو تو آتیش امروز بسوزون تا گرم شه دل مهربونت چهارشنبه سوری مبارک
سلامتیه اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن
عشق جان سوختن غم هایت در آتش چهارشنبه سوری آرزوی من است.چهارشنبه سوری مبارک
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زد با همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد
رهگذر داشت به لب سیگاری، گفت: آتش داری؟ من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری ...
شالیکاری آیا آتش به ساقه های خشکیده کشیده است یا تو در آن دورها کنار پنجره داری خاطراتت را می تکانی در باد !؟