جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
هوا دلگیر افق تاریکدلم پرواز می خواهدرها از این همه غصهکمی آواز می خواهد...
من و تو می دانیمزندگی در گذر استهمچو آواز قناری در باغ...
تا صدایت گوشهایم را نوازش میکندتار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار ؟!...
داشتم تو حموم آواز میخوندم. بابام اومد پشت در داد زد ممنونم پسرم. مرسی. صدات مثل دارو میمونه واسه من.گفتم مسخره میکنی؟گفت نه جدی میگم یبوستم خوب شد...
درخت ِ نارنج پیراهنش رابا بهار گُل دوزی کرده است بازکن پنجره را نسیم اوازِ ان را منتشرمی کند...
آرام در گوشم بخوان آواز خود رابگذار مرد عاشقت خوشبخت باشد...
گل انار/ بگومگو داره /با ابراه/اب /اواز میخواند...
زمیندهان باز کرده و چاک چاک میخنددنخلها میرقصندبسطامی میخواندچیزی نمانده این خانه همبزند زیر آوار...
جنگآواز چند گلوله استو رقص جای خالی اتپشت خاکریز تنم...