می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا برگها را می کند باد خزان از هم جدا
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا به هم رسیدن ما خوب بود، اگر می شد...
به خیالم مرگ مارا از هم جدا میکرد ولی با وزش بادی هر کدام به مسیری جدا رفتیم
ریل و قطار از هم جدا باشند میپوسند دور از دل هم، سهم هر دو گریه و زاریست
غم ات مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق های در آغوش هم گریسته را
هر شب بدون بوسه جدا میشوی ز من انگار بر دهان تو فردا نوشته اند .