شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد...
جمعه یعنی با خودت خلوت کنی، اما رفیق...عصر جمعه با تمامِ بغض و حسرت میرسد...
«شنبه ها»خلوت اند کافه های شهرتلخی جمعهزیر زبان هاست هنوز...!...
بدون تو چه کنم خلوت خیابان راشلوغ کرده ترافیک غصه میدان را...
این چه ظلمیست بر منکه در خلوت تنهایی امهمیشه یاد آنهایی میفتمکه خود باعث این تنهایی شده اند....
دَمی با دوست در خلوت ،بِه از صد سال در عشرت !...
میان ما و تو امشب کَسی نمیگُنجدکه خَلوتی است مرا با تو در نهان امشب...
کس را به خلوت ِ دلِ من جز تو راه نیستاین در به روی غیرِ تو پیوسته بسته باد...
تو همچو صبحی ومن شمع خلوت سحرم...
گریزانم از این مردم، که تا شعرم شنیدندبرویم چون گلی خوشبو شکفتندولی آن دم که در خلوت نشستندمرا دیوانهای بدنام گفتند......