تو را به جان هر آنکس که می دهد سوگند چو خوب می نگرم تو از او عزیزتری...
پرپر شدم شبیه گلی در هجوم باد آن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد...
رود می خواست به دریا برسد، راه افتاد بینشان تا به ابد فاصله انداخت کویر...
در دل دریای اشکم ای گهر ناب غرق شدم تا تو را از آب گرفتم...
تکرار بی شمار زمستان پس از بهار ای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار...
گفتی از خاطره ها، اشک من از چشم چکید سنگ در کوزه نینداز که سرریز شود...