عشق یعنی مقدم دانستن تلاش بر نتیجه.
عشق یعنی تو و آن لحظه ی بی روسری ات رقص گیسوی به هم ریخته و دلبری ات
عشق یعنی در میان غصه های زندگی یک نفر باشد که آرامت کند...
عشق یعنی نفست بند یکی باشد و بس نگهت جز به یکی مات به هر جا نرود
عشق یعنی جای نفرین با دعا یادش کنی خانه اش آباد دلداری که یارش را فروخت
عشق یعنی از تمامِ دنیا همین بودنِ تو مرا بس است..
عشق یعنی؛ احضار موهبت های جاودان زندگی! اگر عشق ارزشمند بیابدت، هدایتت می کند.
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی تو و تو یعنی همه دنیای من
و عشق یعنی غمی عمیق، اما بسیار عزیز آیا تو تا به حال، غمِ عزیز کسی بوده ای؟
عشق یعنی تو بخندی و من از داشتنت عطشم بیشتر از لحظه ی اول بشود
عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز سر و جان زلیخا برود
عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز سر و جانِ زلیخا برود
عشق یعنی تو بخندی قند در دل من آب شود.
عشق یعنی تو نفس باشی ودر من بدمی
عشق یعنی طوری نگاش کنی انگار آدم قحطه
عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن
عشق یعنی: تو در مجازی میگویی دوستت دارم و من جدی جدی پرواز میگنم!
و عشق یعنی چشمهایش را اندازه دنیا ببینی و دنیا را اندازه آغوشش
عشق یعنی تو آغوشش هم دلت براش تنگ میشه...
عشق یعنی در میان غصههای زندگی یک نفر باشد که آرامت کند...
عشق یعنی... چون تابش خورشید بر شب های دوست و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست
عشق یعنی به کسی این قدرت را بدهید که نابودتان کند... و آنقدر به او ایمان داشته باشید که هرگز این کار را نمی کند...