پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شبان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید...
بخوان آواز تلخت را ،ولیکن دل به غم مسپاربرشی از شعر آواز کَرَک...
چمدان بسته ام از “”خواستنت”” کوچ کنم تا “”نبودت”” بروم گور خودم را بکنم...
شنیدم ماجرای هر کسی ، نازم به عشق خودکه شیرین تر ز هر کس ، ماجرای دیگری دارم...
کیستم؟ یک تکه تنهایی......
دلم دیوانه بودن با تو را می خواست...
نازم به چشم یار که تیر نگاه رابی جا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد...
هرکسی یک دلبر جانانه دارد من تو را ...
بگیر فطره ام اما مخور برادر جانکه من در این رمضان،قوت غالبم، غم بود . . ....
نهدر اینبیکسیامبویکسیمیآیدنهدراینبینفسی،همنفسیمیآید......
یک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیستزندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر...
بسته راه نفسم بغض و دلم شعلهور استچون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی...
من اهل دوست داشتنم ؛تو اهل کجایی ؟!...
هرکسی یک دلبر جانانه داردمن تو را...