گواهی میدهم به گنجشکهایی که از چشمهای تو تا قلب من پرواز میکنند! گواهی میدهم که من یک بار عاشقت شدم و هنوز هم...
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
من چشمهایم را بستم و تو قایم شدی .. من هنوز روزها را می شمارم!.. و تو پیدا نمیشوی !.. یا من بازی را بلد نیستم ! یا تو جر زدی !
گاه گاهی که دلم می گیرد پیش خود می گویم آنکه جانم را سوخت یاد می آرد از این بنده هنوز...؟!
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجرهی عشق چهها میخواهی
هنوز هم که هنوز است، اظهارِ ادب در مقابله با یک فرد بی ادب ؛ مطمئن ترین طریق تحقیر است ...
راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای من برای ردپاهایت خیابانم هنوز
آدم ها بعد از مدتی واسه هم تکراری میشن... اگر هنوزم بتونن از کنار هم لذت ببرند اونجاست که همدیگر دوست دارند...
من هنوز گاهی یواشکی خوابِ تو را می بینم یواشکی نگاهت می کنم صدایت می کنم بینِ خودمان باشد اما من هنوز تو را یواشکی دوست دارم...
دستهایم را بگیر شاید هنوز نرفته باشی شاید هنوز نمرده باشم...
درست همون جایی که میگم ، برای همیشه فراموشت کردم... همون جایی که حرفت میشه و میگم بیخیال بابا!... آره دقیقا همون جا هنوز دوستت دارم..
مرا ببخش که با دوریت زنده ام هنوز...
از داشته ها تو را دارم و از نداشنه ها تو را هنوز ماه من تویی...
بگو خیال تو شب ها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت هنوز بیدارم
یک صبح از خواب بلند می شوی می بینی هنوز دیروز است هنوز قلبت تند می زند تو دیگر به خانه بر نخواهی گشت×