
شعر و ترانه
شعر
شبیه گریهی بی مرز و حد شدم بیتو
چه ساده گریه شدن را بلد شدم بیتو
پس از تویی که برایم خودِ خدا بودی
به زیر پای خدایان لگد شدم بی تو
که با تو فاصله ام شصت سالِ نوری شد
و از دریچهی غربت رصد شدم بیتو
چه تلخ...
چه ها کردی که احوالِ دلم اینگونه غمگین است؟
تمام سهمم از تو بهمن و پُک های سنگین است
تو رفتی در غمت دنیای شاعر طعم خون دارد
خیابان های شهر از دوری ات قدری جنون دارد
تو را در کوچه های زخمی این شهر گم کردم
تو را در...
در من شکوفا کرده ای بی تاب بودن را
نیلوفری در مسلخِ مرداب بودن را
کابوسِ بی تو بودنم بر جانم افتاده ست
از من بگیر این تلخیِ در خواب بودن را
سرگیجه هایی که از عشقت یادگاری ماند
آموخت بر دنیای من گرداب بودن را
بوسیدمت دیوانه وار امّا...