دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
یک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیستزندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر...
می شکنم پل ها رو پشتمتا نترسمبرنگردمهیچ جا دنبالم نگردینمن یه درد دوره گردم...
حکم دل است که مشکل است بین من و تو … حکم دل است که فاصله است بین من و تو … حتی اگر از دوریت این دل بمیرد عاشق محال است که فراموشی بگیرد … !!من در خطرم بی عشق بی بال و پرم بی عشق … بی عشق جهان بعنی یک چرخش بی معنی … !من در خطرم بی عشق بی بال و پرم بی عشق … !...
باز کرد/ دکمه هایش را ماه/درون شب/ گم شدیم...
یک جرعه خورشید مهمانم کن ای صبحمرا زنده گردان جاری کن به یک خوشه بارانبر خوان شعر، مهمانم کنای عشق هدیه کن دامنی از غزل راو با بالهای قلم همسفر کنسحر هدیه آورد نفس های ناب تراو بر جان من تربت پاکلالهو در مشت جنگل نفس های من بگشا به رویم دریاز سحرو یک فنجان شبنمِ تازه دم......
فقط تاریکی میداند ماه چقدر روشن است ؛ فقط خاک میداند دستهای آب چقدر مهرباناند ؛معنی دقیقِ نان را فقط آدمِ گرسنه میداند و فقط من میدانم تو چقدر زیبایی ......
یک درخت می تواند شروع یک جنگل باشدیک شمع می تواند پایان تاریکی باشدیک واژه می تواند بیانگر یک هدف باشدامروز می تواند آن “یک روز” باشد...
شنبه ها بیا در آغوش بگیر مراکمی ببوسونوازشم کنتا هفته با خیال شنبه ها به اتمام برسد...
کوچه پس کوچه های قلبتچه جای امنی برای قدم های من استدوست داشتنت قشنگ،عشقت پر از امنیتو خواستنت پر از لطافت استمیخواهمت جان دلمبا تمام قلبم…نمیدانم تو را به خورشید تشبیه کنم یا دریافقط میدانم همیشه باید مثل خورشید بر خانه بتابی تا به تو گرم شود و همیشه مثل دریا زلال باشی تا خانه با وجودت آرامش بگیردعزیزترینم تولدت مبارک...
مرا با تار موهای خودت کشتی،دگر بس کننیازی نیست در دستت مداد و سرمه دان باشد...!...
لحظهای با تو نشستنبه جهان میارزد ......
بعضى ها در خواب مى بینندکه موفق شده اند ...اما بعضى ها نمى خوابندتا بتوانند موفق شوند......
اصفهانباآنهمهوسعتشدهنصفجهانیکوجبقدداریوکلجهانمگشتهای...
ساکنان دریاپس از مدتیدیگر صدای امواج رانمی شنوند...چه تلخ است قصه ی عادت......
یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی !یادت بخیر یار فراموشکار من......
تا نگاهم بکنی از هیجان خواهم مُردآنکه با چشم خود آدم بکشد قاتل نیست...
نفسم میگیرد...درهوایی که نفس های تونیست......
در خموشیهای آهگوش کن، زمزمهیچشمه را میشنویبا طنینی آرامصبح را منتظر استو پرنده بیداربا طلوع خورشیدبیقرارِ پروازو صدای بالَشرنگِ معصومیتِ باران استهیچ میدانیگر که یک صبح نخیزد چشمهو نباشد پروازآسمان، آه چه حزنی داردچه سکوتی چه غمیست در دلِ کوهستان ؟! ......
انگاریآمده باشی! عطرت پخش شده، در همه جا......
جمعه بانوی سپید پوشی استکه دلش بی نصیب از پناه چترهاخیس خیس می رقصد در انتظار آمدنتگمان کنمبازار بیقراری هایشگرم گرم است...
جمعههمه چیز تعطیل استاِلا دوست داشتن تو...
جمعه هابیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوممی ترسم دلت بگیردو کسی را نداشته باشی تا غصه هایت را به جان بخردمی ترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شودجمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت می شوم …...
دلتنگ می شومبى حوصله …و توغروب جمعه هاکمى بیشتراز همیشه نیستى …تو بیامن قول مى دهمحال تماماین جمعه هاى بى حوصله خوب شودفقط بیا …...
لذت عاشقی را آدم و حوا بردند،نه رقیبی بود،نه گذشته ای،نه حسودی و نه بدخواهی...دو عاشق و یک جهان،دلم می خواهد حال خوبشان را......
کنارم باش ، این پاییز ،کنارم باش ، می ترسم ...خزان را دوست دارم من ، ولی بی تو ؛خیابان ، کوچه ها ، این شهر ، این پاییز ؛تو را بدجور کم دارد !بدونِ تو ؛گلوی آسمان ها ؛ درد می بارد ،صدای خش خشِ این برگ ها بی تو ؛صدای نابهنجاریست باور کن ؛به بانگِ مرگ می مانَد !اگر باشی ،اگر همراهِ من باشی ؛خزان زیباترین فصل است ، می دانم ...کنارت ، چای می چسبد ؛به وقتِ شامگاهان ، در هوای سرد و بارانی ...کنارت کوچه ها زیبا ،درختان ، آ...
وُجُودَت تَسکینی ست بَرایِ قَلبِ پر از آشُوبَم️️️...
میگن خواب مرگ کوتاهه،ولى چه فرق عجیبى است بین”مرگ” و “خواب” وقتى؛“عزیزى”خوابیده دلت میخواد حتى هیچ پرنده اى پر نزنه تا بیدار نشه و وقتى “مرده”،دوست دارى با بلند ترین صداى دنیا بیدارش کنى ولى افسوس…امروز پنج شنبه و شب جمعه است،یادى از عزیزان به خواب رفته ى ابدى کنیم..بیاییم با یک فاتحه آرامش خواب رابه روحشان هدیه دهیم…...
و اینک پنجشنبه ای دیگر استو دل خوشند به این پنجشنبه ها،آنان که روز ی بودند و دیگر...فقط خاطره اند در ذهن، حسرتی بزرگ بر دل و تصویری در قابی کوچک.یادی کنیم از انان به یک فاتحه،یک صلوات،یک خدا بیامرزدش،که همین ها برایشان یک دنیاست در آن دنیا.روزگاری می آید که ما هم دل خوشیم به همین پنجشنبه ها......
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم......
کس را به خلوت ِ دلِ من جز تو راه نیستاین در به روی غیرِ تو پیوسته بسته باد...
گاهی در نبود تنها یک نفر ،گویی جهان به تمامیخالی است ......
باد کُلاه ام رابرداشت موی سرم اما روسفید بیرون امد...
غم عالم ز دلم بردنگاهی که دوا بود دوا...تب آتش زده بر جان مرا شست...چشمی که شفا بود شفا......
مرگ یک بار رخ نمی دهدزیراهمه ما هرروز چندبارمی میریمهربارکه با آرزوها، علایق وپیوندهای خود وداع میکنیم می میریم.....
دلتنگی آدمو مثل چای مونده تلخ میکنه...!...
شروع آذر من با تو شد بهاری کاش همیشه پیش تو باشم ، تمام آبان ها...
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتیبر درش قفل زدم تا که نیاید دگریمن و چشمان گره خورده به تقویم و زمانروز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری...
برسان سلام مارابه رفوگران هجرانکه هنوز پاره ی دلدو سه بخیه کار دارد.....
کاش می شدحال خوب رالبخند زیبا رابعضی دوست داشتن ها را ، خشک کرد!لای کتاب گذاشتو نگه شان داشتت......
بنشین که تو را نیست کسی یار تر از من......
بعضی تصمیم ها خیلی سختهاما بعد از اینکه انجامش دادیمیفهمی بهترین کار بود...
وقتی دلتنگ باشیهزار بار هماز این شونه به اون شونه بِغَلتیاین شب صبح نمیشه!.....
اون روزو می بینم بگردی دنبالمبپرسی از همه هنوز دوست دارم؟...
کاش پایان یکی از این روزها ، شب نباشد تو باشی ......
او را بیشتر از جونم میخواستم...و این عشق بود عشقی مرگبار که به مردنش می ارزید!!...
سیگار را با هیچ چیز عوض نمی کنم برگرد،ثابت کن دروغ می گویم......
برگردبرگرد نازنینبرگردمن فهمیدم دنیایِ بدونِ توچقدر سختهوحشتناکهمرد افکنهبرگردتا بخاطرِ تو و این سیگاراز نفس نیفتادمقول میدم جبران کنمبرگرد نازنینم...این بار اگر دنیا یک طرف باشه و تو یک طرفمن تو رو انتخاب می کنم......
حق هر آدمیه یه رفیق داشته باشهوقتی داره میره تو خودش غرق میشه بزنه پس کلش بگه چه مرگته...
راضی باش به هر چی اتفاق افتاد...که اگه خوب بود زندگیتو قشنگ کردو اگه بد بود تو رو ساخت...
در روزگاری که به ظلم عادت کرده این چندمین پاییز است که ما دفن شده ایم...