پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب جمعه است و حالم، این چنین است:نهان، در خانه ی جان، غم نشین است؛تمامم خفته در دنیای غمها،مرا بستر، غمی، بغض آفرین است.شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
توی باغچه ی نگاهم پر گریه، پر آهمکاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدیتموم روزای هفته که پر غم شده رفتهمنو گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیمروز پنجشنبه دوباره وعده دیدنه یارهروی سنگ سردی از غم میریزه اشکای خستمتا که قاصدک دوباره خبری ازت بیارهبا یه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارونقربون مست نگاهت قربون چشمای ماهتقربون گرمی دستات صدای اروم پاهاتچرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدیخستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ...
پنجشنبه است یادی از اموات با ذکر صلوات و فاتحهخیرات برای امواتفاتحه ای بفرستیم برای تمامآنهایی که دربین ما نیستندولی دعاهایشان هنوز کارگشاستو یادشان همیشه با ماستروحشان شاد.اللهم صل علی محمدوال محمد وعجل فرجهم...
پنجشنبه که از عصرش گذشت به کل دنیا پشت کن و از نداشتن ها و نخواستن ها بنویس..از عصر پنجشنبه است که انسان دلش میگیرد غروب جمعه بهانه است..!...
این واژه های تب دار و عمق هذیان پنجشنبه ها را هیچ بارانی نمیتواندپاشویه کندوقتی پای نبودنت در میان باشد !نسرین حسینی...
چهارشنبه وقتی غمگین می شود که هنوز تلخی چهار تا شنبه که در نبودنش گذشته را هضم نکرده ایباید برای رسیدن بی قراری پنجشنبه هاو چشیدن حس مبهم جمعهنداشتنش را بر تن کنی...ارس آرامی...
رفتوتمامِ روزهابر مدارِ پنجشنبه ىِ نبودنشتکرار میشوندحالا من مانده امودلى که هر روزبه یادِ نبودنشخیرات میکنم...
پنج شنبه همان غزل محزون است که به رسم ادببه دیوان غزل های از دست رفته سر می زندارس آرامی...
پنجشنبه ها دنیا پوچ می شود! تو می مانی، و اندوه کسانی که جای خالی شان تا ابد در دلت تیر می کشد......
پنجشنبه است و هنوز منتظر، چشمهایم را انتظار شسته است مانده ام که اگر بیایی تو را نمیبینم چه کنم! یافتم تو فقط بیا، من با تنفس کردنت انتظار را میمیرانم و وای اگر دست نوازش بکشی، من شفا می یابم......
پنجشنبه جای خالی بعضی آدمها را روی تکه سنگی بر زمین و یا قاب عکسی کنج دیوار... یادآوری می کند و خاطرات پنجشنبه های نفس کشیدنشان را به رخ روزهای شما می کشد ! پنجشنبه پر از نیاز آدمهای غایب این دنیاست.به یادشان باشیم !...
ببین دلبر، پنجشنبه س!خودت خوب میدونى که اگه باشى، دوتایى میتونیم حالِ یه شهرو عوض کنیمپاشو بیا دستاتو بذار تو دستام، بریم روى پنجشنبه رو کم کنیم...!اصلا وقتى تو نفس میکشى، این همه دل گرفتناى وقت و بى وقت دلیل نداره که!بیا ببرمت بالاترین نقطه ى شهر، جایى که همه ى شهر زیر پامون باشه و داد بزنم و "دوستت دارم" گفتنامو آوار کنم رو سر همشون!خدارو چه دیدى، شاید این همه عشق بتونه دلگیرى رو از پنجشنبه ى یکى پاک کنه!پاشو عین بچگى هامو...
خواستنت را قسمت کرده ام؛دوست داشتنت به پنجشنبه رسید،دلتنگی ات به،جمعه !!چقدر خوب ...من به همین قانعم ؛همینکه یکروز دلتنگت باشمو روزهای بعد دوستت داشته باشم !...
قسم به پنجشنبه و این نم باران ،،که امروز پنج بار دلم برایت می گیردارس آرامی...
همین پنجشنبه های همیشگی ...گاهی لال میشوندمیروند تووی لاک خودشان و آرام آرام اشک می ریزند !پنجشنبه ها نگرانندپنجشنبه ها صبورندمیداند که مقصدش جمعه است و غروب و دلتنگی !و همچنان می رود !نقاب لبخند میزند بر چهره !این هفته پنجشنبه حوالی عصر پیرهنی آبی به تن میکند و شالی قرمز بر دوش ...میدانی جان دلم ...!آدم که دلش تنگ باشدوقتی تنهایی اش به عمق چاه رسیده باشداز علایقش هم میگذرد که دوستش داشته باشند !"پنجشنبه"...
پنجشنبه استو عطر خواستنتدوباره گیج می کند ثانیه های بیقرار را ....تو کجای جهان منیای نزدیک ترین دور !که من سالهاستپنجشنبه را به انتظار نشسته امو سهم چشمانم همیشه بی خبریست...
پنجشنبه ها بوی دلتنگی داردغم دوری مسافران بهشتی......
چهارشنبه ها شیرین ترین قسمت هفته استنه از نحسی سه شنبه خبری ست و نه باید کلی منتظر رسیدنِ پنجشنبه ی شاد باشی:)چهارشنبه ها حالِ خوبِ عاشقانه ی من استکه می دانم فقط یک روز مانده تا دیدار تو*.*...
پنجشنبه که می شوددوستت دارم هایم راخیرات می کنمشاید به دستت برسد وفاتحه ای بخوانیبرای روح عاشقم......
پنجشنبه استو عطر خواستنتدوباره گیج می کند ثانیه های بیقرار را ....تو کجای جهان منیای نزدیک ترین دور !که من سالهاستپنجشنبه را به انتظار نشسته امو سهم چشمانم همیشه بی خبریست....
من روحی مردهدر جسمی سرگردانقبرم آسمانفاتحه امآواز دم غروب گنجشکانپنجشنبه هایم وقت سحربغض مادرمگردوی خرما پیجنوشته هایم حمدو سورهدلتنگی هایم بغض تو شیشه...
هر پنجشنبهبیاد دل شکسته امواژه هایی را خیرات میکنمتا بدانیددر بطن هر جمله امکسی دفن شدهکه با هر خاطرش خون می گریمو نبش قبر میشود.. .با هر نوشته مرده ای از یاد نرفته.. ....
لب هایت را جلو بیاورمیخواهم چای پنجشنبه ام راشیرین میل نمایمدرست شبیه طعم لبانت......
روزها بدجنس شده اند! از شنبه اش بگیر تا پنجشنبه دلتنگی ها را قایم می کنند آن وقت شب ها در دل تاریکی یواشکی دست به دست می کنند آن ها را بیچاه جمعه! صبح که بیدار میشودمی بیند تمام خانه اش تلنبار شده از دلتنگی بغض می کند از همان اول صبحش...
لب هایت را جلو بیاورمیخواهم چای " پنجشنبه ام " را شیرین میل نمایم درست شبیه طعم لبانت...
پنجشنبه همین است...!مطالعه شود حکایت دلتنگیکه بایگانی شده بود پیش تر...
پنجشنبه های بی دلبرپنج بار ، شنبه استحتی کمی بی حوصله تر...
پنجشنبه ها به خاکِ دلم می روم به بغضشعری زِ عشق، از غمِ تو خیرات می کنم...
پنجشنبه استو عطر خواستنت دوباره گیج میکند ثانیه هاے بیقرار راتو کجاے جهانی اے نزدیک ترین دور که من مدتهاست پنجشنبه را به انتظار نشسته امو سهم چشمانم همیشه بی خبریست.......
پنجشنبه ات بخیرکُجایی؟! چِه میکنی؟! اینجا شلوغ کرده خیالَتدرونِ من... ....
پنجِ شنبه رادر هوای نبودت نفس کشیدم؛بارانهای گاه و بیگاه چشمانم؛انارهایِ شکستهی سرخِ پلکهایم؛همه را به امید دیدارت نادیده گرفتهام...حال بیا و این شنبهی بدون پنج رادر هوای بودنم نفس بکش؛...
متولدین اسفند ماه اغلب در کودکی با سه خطر مواجه میشوند، اگر از این سه خطر بگذرند، عمر طبیعی خواهند داشت. روزهای پنجشنبه برای این افراد روز خوبی خواهد بود. همچنین انگشتر عقیق و یاقوت برای آنان مناسب است ....
تغییری نکرده امهنوز همان مرد عجیبمهمانی که برایت آوازهای عاشقانه می خواندهمانی که برایت عصر پنجشنبه هارا ابداع میکردهمانی که برایت سفر می ساختهمانکه تمام فالهای قهوه اش را تعبیر بودیهنوز تغییر نکرده ام...
من نگرانم،دلم میسوزداز اینکه چند سال بعد عکسِ دو نفره ام را برایت ایمیل کنم و تو با روشنفکریِ مسخره ای از صمیم قلب برایم آرزوی خوشبختی کنی،من میترسم از اینکه دلم بخواهدسر به تنِ آن شخصِ کناری ات نباشدو مجبور باشملبخندِ احمقانه ای بزنم وبگویم به هم میایید .آن موقع حتما هم من خوشبختم هم تو، و یکی را هم داریمکه کاملا با هم تفاهم داریم و دیگر حتی بحث هایِ نصفِ و نیمه نداریم،اما همیشه یک جایِ کارمان میلنگدکه پنجشنبه ها به ب...
پنجشنبه استبه یاد همه آنهاییکه بین ما نیستندو هیچکس نمی تونهجاشون رو توی قلبمون پر کنهنثار روح پدران و مادران آسمانیوهمه گذشتگانمانبخوانیم فاتحه و صلوات...
پنجشنبه استهمان روزی ڪهاموات میایند به سمت نزدیکانشاندستشان ازدنیا ڪوتاه استومحتاج یادڪردن ماهستندبافاتحه وصلواتروحشون را شاد کنیم...
بازهم پنجشنبه و اشک هایی را کهاز برای دلتنگی و نبودن عزیزی میلغزد بر گونه هابا ذکر فاتحه و صلواتیادی کنیم ازعزیزان سفرکردهخدارحمت شان کندروحشان شاد...
پنجشنبه است یادی کنیماز مسافرانی که روزی در کنارمان بودندو اکنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقیستبا فاتحه وصلوات روحشان را شاد کنیم...
یکی از جان کندن هاییکه آدم ها دچارش می شوندهمین پنجشنبه هاست اصلاً اسم پنجشنبه که می آیدیاد رفتگان می افتیم ناخودآگاهچه آنها که از دنیایمان رفته اندو چه آنها که از زندگیمان رفته اند اما یادشان بی خیال مان نمی شودفقط باید فاتحه شان را خواند و بس …...
و پنجشنبه آمدتا آلبوم خاطرات را باز کنیم !و فاتحه ای بخوانیمبرای کسی که بود امّا دیگر نیست...
و اینک پنجشنبه ای دیگر استو دل خوشند به این پنجشنبه ها،آنان که روز ی بودند و دیگر...فقط خاطره اند در ذهن، حسرتی بزرگ بر دل و تصویری در قابی کوچک.یادی کنیم از انان به یک فاتحه،یک صلوات،یک خدا بیامرزدش،که همین ها برایشان یک دنیاست در آن دنیا.روزگاری می آید که ما هم دل خوشیم به همین پنجشنبه ها......
پنجشنبه ها را باید چای دم کردتلفن را کشید،پرده را بست خاموش و کم نور و مستباید از تو نوشتباید آرام گونه ات را بوسید....
عصر پنجشنبه که می شودکمی بیشتر هوایم را داشته باشبیشتر نگرانم باشبیشتر بگو دوستت دارم ...عصر پنجشنبه دلش نازک استزود می گیرد …...
پنجشنبه های بی دلبر... پنج بار*شنبه* است حتی کمی بی حوصله تر......