جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
پیروزیِ عشق نصیب تو باد!...
مرا چه حاجت اسپند و آیت الکرسی؟فقط همین که تو باشی بلا ز من دور است...
چنان روح مرا تسخیر خود کردی که میدانمتو از من کم شوی چیزی ز من برجا نمی ماند...
اَندر مرضِ عشق بجز عشق، دوا نیست...
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرودهر که بر چهره از این داغ نشانی دارد...
تو می تابی در جانمو عشق رخنه میکند درتمام وجودم ؛و مالا مال پر می شوماز تو ......
از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
شاید تو را بپرسندعشق چگونه مُرد؟!بگو: در روزگاری اندوهناک آمد......
عشق جانست عشق تو جان تر...
فرجام هر چراغی و شمعی ست خامشیعشق است و بزم عشق که جاوید روشن است...
این عشق چه دارد که همه عالم و آدماز عشق پشیمانند و بی عشق پریشان...
وسعتِ تمومِ دنیامتویِ چشمای تو جاریستهمه ی آرامشِ منبا تو هست و از تو باقیست...
او قندِ روزهایِ تلخ من است....
عشق منمن یه دونه دل دارماونم همه اش گیرتوعه...
امشبمیز کافه ای کهدست هایمان را به هم رساندگل داد....
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوش تر از اینت ندانم...
چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست...
دکتر جرج ویلانت:خوشبختی در ۶ کلمه!خوشبختی یعنی عشق نقطه سر خط...
خوشم که عشق نکرد امتحان پروازمشکسته بالی من در قفس نهان گردید...
زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزوبی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است...
هنوز میپرستمتهنوز ماه من تویی..._برشی از ترانه عاشقانه...
تو تموم اون چیزی هستی که هیچ وقت نمی دونستم همیشه می خواستمش...
همیشه با تو هستمحتی اگر از من دور باشیعشقت در قلبم وجود دارد...
جراحت عمیقی بر تن زندگی می نشیندعشق اگر دیر کند،تنهایی اگر کش بیاید...
عشق عینک سبزی است که با آن انسانکاه را یونجه می بیند!...
به روی دفترم بنویس مشق عشق را هر شبو با خودکار قرمز پای مشق عشق امضا کن...
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد...
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرودهواگرفته ی عشق از پی هوس نرود...
تو که نمیدانیدر خیال تو پیچیدن عجب هوایی دارد......
هر کسی تو زندگی یکی رو دارهتو هم یکی منی❤...
عشقهمیشهبوسیدن نیست!گاهی ،بوییدنِ روسریِ گلداری ستکهجا مانده!...
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم ! من صاحب عالی ترین حال جهانم...
–عشق؟–تنهاست و از پنجره ای کوتاهبه بیابان های بی مجنون مینگرد......
لِیلیِ آن عِشق میشَوم,که مَجنونَش تُ باشی ......
عشق آمد و آفتابی ام کردبااین همه ابر، آبی ام کرد...
بی عشق مباد سرنوشتم...
شنیدم ماجرای هر کسی ، نازم به عشق خودکه شیرین تر ز هر کس ، ماجرای دیگری دارم...
عشق مهمان دل است و جان و دل مهمان اومن دل و جان پیش مهمان درکشم هر صبح دم...
می نویسم که در این سالِ پُر از قحطیِ عشق گرچه کمیاب،ولی عشقِ فراوان منی...
نه اینکه فکر کنی دوستت ندارم،نه!برای آدم دلمرده عشق بی معناست...
عشق از من ومهر از من وتنها وفاداری ز تو ......
قلبِ آدمیزنده ست بهخاطرهخاطره عشقخاطره دوستدوستدوست…....
من نشاطی را نمی جویم به جز اندوه عشقمن بهشتی را نمی خواهم به غیر از کوی دوست...
یک روزعشق را می نوازم منبا تار گیسوان تو...
وقتی هستیدر عطرِ تنتلای گندمزارِ موهایتوقتی نیستیدر زندگیگُمم......
عشقی که از وجود تو افتاده در دلم امروز بیشتر شده، فردا زیادتر ......
کو مرهم ات ای عشق ،ما بی تو میمیریم...
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی...
وقتی میخنده،احساس میکنم خدا قلبمو نوازش میکنه!...