سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من همانم که به جز روی تو هیچ گل ندیدهر کجا رفت و نرفت، باز به سوی تو دوید...
عشق را از زندگی بگیرید همه ی خوشی هایش را گرفته اید....
آنچه عشقدر لحظه ای می بخشدبه عمری تلاشبه کف نمی آید....
در سفره ی تو هنوز قند است ای عشق!...
عشق، گاهی دوست داشتنِ کسی است که هرگز دوستَت نخواهد داشت.- بوریس ویان...
چه حالِ خوبیست...من باشم و تو...هوای پاییز...و عشقی که پایان ندارد......
پروردهٔ عشق شد سرشتمجز عشق مباد سرنوشتم...
برق خورشید نگاهت که به چشمم تابید عشق، نوشید از آرامش ِ دل، گلخندی...
تو چه هستی،که جز در تو آرام نمی گیرم؟...
عشق یعنیمقدم دانستن تلاش بر نتیجه....
نمی داند که عشق او رگی با جان من دارد...
ما هرگز نخواهیم مُرد تا وقتی جرقه ای از عشق وجود دارد،نخواهیم مُرد...
چه زیبامیشودگاهی،به شخصی مبتلا گشتن برای یک نفر ماندن، برای یک نفر مُردن...
عشق تو میکشاندم شهر به شهر، کو به کومهر تو می دواندم پهنه به پهنه، سو به سو...
اگر قلب من کوه باشد، تو اولین نسیمی هستی که آن را به لرزه در آوردی....
مهم نیست چند سالمان باشد؛ چهارده یا چهل، وقتی عشق می آید بی سن و سال می شویم ......
عشق من به تو بی حد و مرز است...
کیست که مرهم نهد بر دلِ مجروحِ عشق...
دیوانگی ام بالا زده مرا فقط تو تسکین میدهد...
پیروزیِ عشق نصیب تو باد!...
مرا چه حاجت اسپند و آیت الکرسی؟فقط همین که تو باشی بلا ز من دور است...
چنان روح مرا تسخیر خود کردی که میدانمتو از من کم شوی چیزی ز من برجا نمی ماند...
اَندر مرضِ عشق بجز عشق، دوا نیست...
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرودهر که بر چهره از این داغ نشانی دارد...
تو می تابی در جانمو عشق رخنه میکند درتمام وجودم ؛و مالا مال پر می شوماز تو ......
از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
شاید تو را بپرسندعشق چگونه مُرد؟!بگو: در روزگاری اندوهناک آمد......
عشق جانست عشق تو جان تر...
فرجام هر چراغی و شمعی ست خامشیعشق است و بزم عشق که جاوید روشن است...
این عشق چه دارد که همه عالم و آدماز عشق پشیمانند و بی عشق پریشان...
وسعتِ تمومِ دنیامتویِ چشمای تو جاریستهمه ی آرامشِ منبا تو هست و از تو باقیست...
او قندِ روزهایِ تلخ من است....
عشق منمن یه دونه دل دارماونم همه اش گیرتوعه...
امشبمیز کافه ای کهدست هایمان را به هم رساندگل داد....
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوش تر از اینت ندانم...
چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست...
دکتر جرج ویلانت:خوشبختی در ۶ کلمه!خوشبختی یعنی عشق نقطه سر خط...
خوشم که عشق نکرد امتحان پروازمشکسته بالی من در قفس نهان گردید...
زندگی بی عشق یعنی باتلاق آرزوبی تو رود زندگی مرداب باشد بهتر است...
هنوز میپرستمتهنوز ماه من تویی..._برشی از ترانه عاشقانه...
تو تموم اون چیزی هستی که هیچ وقت نمی دونستم همیشه می خواستمش...
همیشه با تو هستمحتی اگر از من دور باشیعشقت در قلبم وجود دارد...
جراحت عمیقی بر تن زندگی می نشیندعشق اگر دیر کند،تنهایی اگر کش بیاید...
عشق عینک سبزی است که با آن انسانکاه را یونجه می بیند!...
به روی دفترم بنویس مشق عشق را هر شبو با خودکار قرمز پای مشق عشق امضا کن...
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد...
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرودهواگرفته ی عشق از پی هوس نرود...
تو که نمیدانیدر خیال تو پیچیدن عجب هوایی دارد......
هر کسی تو زندگی یکی رو دارهتو هم یکی منی❤...