زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

داستانک آرزو

با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!.
کارگر چوب بر، اره برقی اش را خاموش و با پشت دست عرق پیشانی اش را پاک کرد.
-- : ای کاش با من مداد و دفتر بسازند، یا که تلی هیزم، نه دسته ی تبر.
این سخنان را درخت صنور در لحظات آخر سقوطش با خود زمزمه می کرد.

زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR

زانا کوردستانی ارسال شده توسط
زانا کوردستانی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن