سوگ نکند که ما اضافات دنیاییم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

سوگ

نکند که ما اضافات دنیاییم،
که این‌گونه خار و خفیف،
در به در،
به دنبال یک لحظه آرامشیم.

در پی تبسمی ناگهانی،
یا عصر بارانی دلپذیر،
شامگاهی دل‌نشین،
یک‌بار لذت برف‌بازی؛

چونان سگ پاسوخته،
سرگردان،
می‌دویم؛
اما دریغ از رسیدن
دریغ

چگونه است دویدن و نرسیدن؟
چگونه است حال ما؟

نکند موسم سفر بوده،
زندگی از اینجا کوچ کرده،
و ما مانده‌ایم و این حسرت.

ما مانده‌ایم و حسرت یک لحظه زندگی

نکند خفتگان باشیم،
در سراشیبی هبوط؟
خورشید از اینجا رفته،
و بامدادی دیگر نباشد.

یا که شاید،
تراوشات یک ذهن افسرده‌ایم،
که در پس هزار توی توهمات،
وا مانده‌ایم.

شاید مرثیه‌ای بیش نیستیم،
مرثیه‌ای بر سوگ سیاوش؛
که داغیست هزار ساله.

ما،
ندانسته مردمانیم،
در این وادی فراموش‌شده.

بی‌نام،
بی‌نشان،
در امتداد این کوچه‌های بی‌انتها،
زخم‌خورده از بادهای فراموشی،
رهسپاریم،
رهسپار هیچ

سایه‌ها،
بر دیوارهای خرابه‌های خیال،
نقش عبوری می‌زنند محو،
و ماه،
چونان چشمی باز و گرد،
بر کابوس شب ما خیره مانده.

نکند که خاکستر رویای دیروزیم،
یا پژواکی خاموش،
که از گلوی تاریخ،
بی‌صدا فرو می‌ریزد.

بر این ویرانه‌ی ویران،
دیگر نه بادی می‌وزد،
نه نوری می‌تابد،
نه دیگر جغدی می‌سازد آشیان.

هیچ

علی پورزارع
ZibaMatn.IR
علی پورزارع «هیچ»
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، بیانگر حس پوچی و سرگشتگی شاعر در دنیایی بی‌معناست. او در جستجوی آرامش و لحظات خوش است اما به ناامیدی می‌رسد. احساس می‌کند زندگی از او گذشته و او در حسرت لحظاتی مانده که از دست رفته‌اند. شاعر، خود را خفته، افسرده، یا حتی پژواکی خاموش از گذشته می‌داند که در ویرانه‌ای بی‌امید سرگردان است.

ارسال متن