باز هم هر ثانیه مرثیه ای...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار محمد خوش بین
- باز هم هر ثانیه مرثیه ای...
باز هم هر ثانیه مرثیه ای تازه شده
شعر من داغترین روضه بیجمله شده
گرچه هر واژه به لب سوخت و بر باد شده
دست من نیست دلم سوی تو معتاد شده
رفتی و هرچه به دل داشتم آوار شد و
شعر در سطر خودش زخمی تکرار شد و
مانده ام پشت دلم مثل شبی بی روزم
چشم در چشم تو ام مرگ به دل میدوزم
در گلویم غزلی مانده که فریاد شود
و صدایی ز تو گر باشد و امداد شود
عشق یک جور جنون است نمیفهمد عقل
یک نفر رفت ولی ماند دل و خنده و نقل
نه نجاتی نه وفایی نه مرامی ست کنون
و تو باید بزنی ریشه به اعماق جنون
پس که با خاطره ات شعر به آتش زده ام
داغ تو شعله شد و سوخت هر آنچه زده ام
رفتی و بعد تو شبها همه کابوس شده
آینه گریه شد و عکس تو فانوس شده
نه دلی مانده که درمان شود از یاد کسی
نه امیدی به نگاهی نه نجات و نه کسی
با کدامین گنه این شعله مرا برده هنوز
با کدام آیینه بینور شده در شب سوز