باز هم هر ثانیه مرثیه ای...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

باز هم هر ثانیه‌ مرثیه ای تازه شده
شعر من داغ‌ترین روضه بی‌جمله شده

گرچه هر واژه به لب سوخت و بر باد شده
دست من نیست دلم سوی تو معتاد شده

رفتی و هرچه به دل داشتم آوار شد و
شعر در سطر خودش زخمی تکرار شد و

مانده ام پشت دلم مثل شبی بی روزم
چشم در چشم تو ام مرگ به دل می‌دوزم

در گلویم غزلی مانده که فریاد شود
و صدایی ز تو گر باشد و امداد شود

عشق یک جور جنون است نمی‌فهمد عقل
یک نفر رفت ولی ماند دل و خنده و نقل

نه نجاتی نه وفایی نه مرامی ست کنون
و تو باید بزنی ریشه به اعماق جنون

پس که با خاطره ات شعر به آتش زده ام
داغ تو شعله شد و سوخت هر آنچه زده ام

رفتی و بعد تو شب‌ها همه کابوس شده
آینه گریه شد و عکس تو فانوس شده

نه دلی مانده که درمان شود از یاد کسی
نه امیدی به نگاهی نه نجات و نه کسی

با کدامین گنه این شعله مرا برده هنوز
با کدام آیینه بی‌نور شده در شب سوز

محمد خوش بین
ZibaMatn.IR
خوش بین
ارسال شده توسط
ارسال متن