دو سرگشته در گستره ی بی...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های ساناز ابراهیمی فرد
- دو سرگشته در گستره ی بی...
"دو سرگشته"
در گسترهی بیکران شب، من و جادهی تنهایی همسفر شدهایم، گویی که زمین تنها برای ما میچرخد و ستارگان برایمان چشمک میزنند. این راه بیانتها که پیچوخمهایش را با سایهی غبارآلود خاطراتم در آغوش گرفته، مرا در سکوتی وهمآلود فرو میبرد؛ سکوتی که تنها پژواک گامهایم را در دل خود دارد.
هر قدم، قصهای از دل اندوه و امید را در خود نهفته دارد، گویی که این جاده، دفتر روزگار من است و سنگفرشهایش واژههای ناگفتهای که در امتداد رویاهایم حک شدهاند. شب به شب، نفسهای خستهام را در دامان خویش جای داده و مرا با زمزمههای باد تسلی میدهد؛ بادی که بوی خاطرات دور را به دوش میکشد و ردپای عشقهای گمشده را در میان مه پنهان میسازد.
من و جاده، دو سرگشتهی بیقرار در امتداد بینهایتیم. هرچند که تنهایی همدمم شده، اما در دل این خلوت جاودانه، امیدی محو در دل شب چشمک میزند. شاید در انتهای این مسیر، نوری باشد که مرا از غبار بیکسی برهاند و جادهی تنهایی را با چراغ مهربانی روشن کند.
تفسیر با هوش مصنوعی
متن، حسی از تنهایی و سرگشتگی را در سفر شبانهی راوی با جادهای بیانتها نشان میدهد. خاطرات تلخ و شیرین، امید و اندوه در هم آمیختهاند و راوی در این خلوت، به دنبال نوری در انتهای جادهی تنهاییست. تنهایی، گرچه همدم اوست، اما امیدی محو به آیندهای روشن در دلش باقی است.