درخواست خاموشی اکنون می توانند در...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

درخواست خاموشی

اکنون، می‌توانند در آرامشم واگذارند؛
اکنون به فقدانم خو می‌گیرند.

می‌خواهم پلک‌هایم را ببندم.

من تنها پنج چیز می‌طلبم،
پنج ریشه‌ی برگزیده.

نخست: عشقی بی‌کرانه.

دوم: تماشای خزان.
بی‌پرش برگ‌ها و فرودشان بر خاک،
وجودم ابتر است.

سوم: زمستانی باوقار،
بارانی که دوستش می‌داشتم،
و نوازش آتش، در زمستانی زمخت و خشن.

چهارم: تابستان،
فربه چون هندوانه‌ای رسیده.

و پنجم: چشمان تو،
ای ماتیلده، ای عشق صمیمی‌ام.
بی‌نگاهت خواب به چشمانم راه نمی‌یابد،
بی‌دیدگانت، من نیستم.
بهار را دگرگون می‌کنم،
تا تو، با دیدگانت، مرا دنبال کنی.

همین، ای دوستان، همه‌ی آن چیزی‌ست که خواهانم.
اندکی در ظاهر، همه‌چیز در معنا.

اکنون اگر خواستند، می‌توانند بروند.

آن‌قدر زیسته‌ام که روزی،
ناچار از یادم خواهند برد،
با دستی بی‌احساس، نامم را از تخته خواهند زدود.
دل من، بی‌پایان بود.

اما، چون خاموشی طلبیده‌ام،
مپندارید که قصد مرگ دارم.
راست آن است که می‌خواهم زندگی کنم.

بودن، و به بودن ادامه دادن.

اما اگر در درونم،
درختِ حیات جوانه نزند،
جوانه‌هایی که خاک را می‌شکافند
تا نور را دریابند؛
آنگاه، من نخواهم بود.
زیرا زمین مادر، تاریک است،
و من، در ژرفای خویش، تاریکم.

من چاهیم،
که شب، ستارگانش را در آب من می‌افکند
و تنها از فراز کشتزارها می‌گذرد.

مسأله آن است که آن‌قدر زیسته‌ام
که می‌خواهم اندکی دیگر نیز زندگی کنم.

هرگز صدایم را چنین روشن احساس نکرده‌ام،
هرگز چنین سرشار از بوسه نبوده‌ام.

اکنون، همچون همیشه،
آغازین دم است.
نور، خوشه‌ای از زنبوران است.

رهایم کنید با روز.
اجازه دهید، بار دیگر،
متولد شوم.

پابلو نرودا
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، درخواست آرامش و خلوت شاعر از جهان است. او پنج چیز را برای زندگی کامل می‌طلبد: عشق، زیبایی طبیعت در چهار فصل، و نگاه معشوقش ماتیلده. شاعر با وجود آرزوی زندگی طولانی‌تر، از مرگ نمی‌ترسد، بلکه از خاموشی درونی و نبود رشد و شکوفایی می‌هراسد. او در جستجوی تولد دوباره و ادامه‌ی زندگی با نیرویی تازه است.

ارسال متن