می سوزم از سراب سرشت سرخ...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- می سوزم از سراب سرشت سرخ...
میسوزم از سراب سرشت سرخ سحر
میپیچد از سکوت شبانه شوق شرر
سایهنشین سنگ صبور سفر شدم
سرشار از سکوت و سکون، ساده و خزر
ساز سپیدهدم به سماع ستارهها
سر میزند ز سلسلهی سبز این نظر
سرو سهی شکسته به سودای سرکشی
سر مینهد به سایهی سردی بیثمر
ساقی سبوی سرخ به دست سحر دهد
ساغر به ساغر از غم سرشار بیخبر
سوزندهتر ز سینهی صحراست حال من
سوزی که سوخت بر دل سنگی چو شرر
سر میکشم ز سبزهزاران سراب عشق
سیلاب میبرد مرا سوی بیاثر
سادهدلم که سایهی سودای دل شدم
سایهنشین سردی و سودای بیثمر
سرگشتهام میان سکوت و سلوک شب
سربسته مانده راز من و این همه هنر
ساز سپهر مینوازد به گوش دل
سر میرود ز سینهی من شوق مختصر
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، حالتی سرشار از شور و شوق درونی، همراه با حس تنهایی و سرگشتگی را به تصویر میکشد. شاعر در جستجوی عشق و حقیقت است، اما با موانع و ناامیدیها روبروست. تصویرهای طبیعت، عشق، و سماع، بیانگر این تضاد درونی و جستجوی بیوقفهی اوست. سرانجام، شاعر در سکوت و سلوک شب، به راز درون خود نزدیک میشود.