دل به زنجیر هوس گشته پریشان...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- دل به زنجیر هوس گشته پریشان...
دل به زنجیر هوس گشته پریشان مرا
شعله عشق است سوزانده نیستان مرا
تیغ الماس اگر سینه هامان بشکافد
میتوان یافت در آن نقش گلستان مرا
ناله مرغان سحر درس رهایی میدهد
نیست حاجت دگر افسانه زندان مرا
سایه سرو بلند از سر ما کم نشود
چشمه ساریم و صفایی است گلستان مرا
هر دم از آتش دل شعله زنم بر عالم
کیست کآتش بنشاند بر دل و جان مرا
باد پاییزی نیارد خبر از رفتن گل
مژده وصل است امروز به بستان مرا
خون دل خوردم و این قامت من خم نشود
که خدا داده است نیروی دو چندان مرا
هر که در راه طلب خاک شود باز رسد
آب حیوان شده این خاک بیابان مرا
من همان باده پرستم که ز خود بی خبرم
کیست تا باز شناساند به سامان مرا
غم مخور خاطر دیوانه شود رام دگر
هست امیدی که آید به گلستان مرا