تو را نداشتم چه باید می...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
غروب‌های سرخ را به غم می‌سپردم و
ساعات استراحتم را به جنگ و
سپیده‌دمان و روشنایی را به اشباح مرگ!
تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
نفس‌هایم یخ می‌بست و
سینه‌ام پر از درد‌های بی‌پایان فراق می‌شد.
تو را نداشتم،
باید به فکر دو متر قبر برای خودم می‌گشتم!
حتا سایه‌ام رنگ مرگ را به خود می‌گرفت و
پیراهن‌های تنم نیز غم‌آلود می‌گشتند.
تو را نداشتم، چه باید می‌کردم؟!
نفس‌هایم بند می‌آمد و
بی‌کس و وامانده می‌گشتم.
آه بر من در لحظه‌های بی‌تو بودن!
آه بر من در لحظه‌های نداشتنت!
آنگاه که ندارمت
طعم شربت‌های بهشتی هم در کامم زهر خواهد شد
آه!
چه از همدیگر دور خواهند شد
خوشبختی و خوشحالی‌ام
در فراق تو...
آه! چقدر زخم بر می‌داشتند، رویا و خیالاتم!
برایت سوگند می‌خورم،
به آن دلقکی شبیه‌ام
که مردم را به خنده می‌اندازد و
گرچه خودش در امتداد کوچه،
در خفا اشک‌هایش را پاک می‌کند.
من بی‌تو یتیمانه می‌زی‌ام!
و دل نازک‌ام کودکانه به گریه می‌افتد.
من بی‌تو این‌چنین غم‌خانه‌ شده‌ام.

ZibaMatn.IR
زانا کوردستانی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر از شنیا عبدالمجید، بیانگر وابستگی شدید شاعر به معشوق است. شاعر فقدان معشوق را برابر با نابودی، مرگ تدریجی و یتیم‌وار زیستن می‌داند. در غیاب معشوق، شادی و خوشبختی از شاعر دور شده و رویاهایش زخم برمی‌دارند و او به دلقکی غمگین تبدیل می‌شود که پنهانی اشک می‌ریزد.

ارسال متن