پاییز همان قاب عکس خاک گرفته ی
دلدادگی هایمان است که تو آخرین بار
قول آمدنت را داده بودی
ومن هر روز صبح کنار پنجره با چشمانی مضطرب آخرین برگ های این درختان را می شمارم
نکند آخرین برگ هم به زمین بنشیند و تو نیایی
پاییز یادآور بوی قدم هایمان در کوچه های این شهر است
انارها را برایت دانه کرده ام و دو فنجان چای که نوشیدنش با تو آرزوی این روزهای من است
من کنار همان درخت انار کوچه ی عاشقی هایمان به انتظارت نشسته ام ، نکند نیایی
ZibaMatn.IR