مثل من آیا تو هم با ابرها باریده ای؟
شب درآغوشی خیالی تا سحرخوابیده ای؟
مثل من آیا زمستان های سرد و بی بهار
سوزِسرما در بغل،غم در گلو، لرزیده ای؟
مثلِ من آیا تو هم، ای آشنایِ نوبهار
شاخه ای از بوستانِ بغض وحسرت چیده ای؟
یا که لب روی لبان قاب عکسی بی نفس
عشق را ساغربه ساغر،لب به لب نوشیده ای؟
یا که مثل تک درختی خسته و بی بار و بر
بر تن هر شاخه ات پاییز را پوشیده ای؟
سر به روی سجده ات بر قبله ی دلدادگی
از خودت،از عشق،حتی ازخدا رنجیده ای؟
در عبورِ خاطراتت، در هجومِ بغض ها
ناگهان با بوسه های خاطره خندیده ای؟
رویِ دفتر دست در دستانِ گرم یک خیال
با قلم چرخیده ای؟تابیده ای؟رقصیده ای؟
ای دلیل شعرهایم، ای هوای هر غزل
اشکهایم را به چشمِ واژه هایم دیده ای؟
بهزادغدیری شاعر کاشانی
ZibaMatn.IR