قسم به خدای غم و دلهره من از بی تو بودن جهانم پُره شبیه زنی پشت سیم سکوت که از بوق اشغال هم دلخوره من و لای خط لبت چال کن بگیر و بچرخون و بالا بیار بچسبون قلّابتو رو تنم غریب و زمین خورده تنها نذار بیا جشن بارون...
در آغوشت نمِ آرامشم جاری ست/ و سهمِ سینه ام، احساسِ سرشاری ست/ تمامیِ تنم پُرگردد از مهر وُ/ وجودم پُرتپش، از شورِ بسیاری ست/ زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.