قسم به خدای غم و دلهره...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

قسم به خدای غم و دلهره
من از بی تو بودن جهانم پُره
شبیه زنی پشت سیم سکوت
که از بوق اشغال هم دلخوره

من و لای خط لبت چال کن
بگیر و بچرخون و بالا بیار
بچسبون قلّابتو رو تنم
غریب و زمین خورده تنها نذار

بیا جشن بارون بگیرم برات
بشین پای نم داده ی قصه هام
تو فالت همیشه تماشاییه
توو فنجون لب مُرده ی غصه هام

از اون ساعتی که دلت سیر شد
و انبوه موهای من پیر شد
تَهِ باور صفرِ دلدادگی
پریشون ترین لحظه تعبیر شد

به جز خاطراتی که زخمی شده
کسی پشت این حادثه دق نکرد
من و ‌شعرم و پای سگ ها بریز
به قبل نبودت شده برنگرد

تو از عمق ویرونه ی بی کسی
یکی از همین روزها میرسی
کنار شب و طعم شمدونیا
تموم میشه کابوس دلواپسی

نفس با نگاه تو بُر میخوره
میوون سرانگشت بی حوصله
تو با زخم پیراهنم همدمی
زلیخای افسونگرِ فاصله

هوای تمنای امروزمی
به یادِ هم آغوشی پنجره
صدامو به رویای تو دوختم
که سَر وا کنه تاولِ حنجره

بازم شونه کن خواب نادیدمو
بازم روی لالاییا پا بذار
واسه انتهای غم لحظه ها
دوباره منو توو خودم جا بذار

به سَر می رسه انقلاب جنون
اگه دل بذاری رو پای دعا
تَرَک میخوره هُرم تنهاییا
توو آغوش دیونه ی ماجرا

دکتر سید هادی محمدی
ZibaMatn.IR
دکتر سید هادی محمدی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، فریادی است از دل عاشق تنها مانده‌ای که در حسرت معشوق خود می‌سوزد. او از بی وفایی معشوق و رنج جدایی می‌گوید و با تمثیل‌ها و استعاراتی چون "بوق اشغال"، "قلاب"، و "فنجون لب مُرده" عشق از دست رفته و درد تنهایی را به تصویر می‌کشد. در نهایت، شاعر به امید بازگشت معشوق و پایان یافتن رنج خود، به عشق وصال دل می‌بازد.

ارسال متن