متن احساسات ناب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات ناب
شب آمد...
شمعی روشن شد در سکوت
شعله رقصید ..
قلم لغزید ..
غزل جوانه کرد
لبخند شکوفه زد
کسی در گوش خانه
لالایی عشق خواند
شربت شیرینِ مهتاب
بر لبهای تشنهٔ ایوان چکید
و حلاوت این لحظه
در دل پنجره نشست
هرم عشق انشا شد روی شیشه ها
اتاق...
من و تو مثل الفبای ساز میمانیم
منم شبیه نت و تو،خطوط حامل من
چرا وقتی چیزی زیبا میبینم، نمیتونم نگم؟
چون زیبایی وقتی گفته نشه، انگار نفسش بند میاد
و دلم نمیخواد هیچ لحظهای بیصدا از کنارم بگذره.
اگه رژت، رنگ مو یا ناخنهات دلنشین باشه، میگم
بیخیال لول و کلاس،
فقط برای اینکه صادقم و صداقت خودش زیباست.
به نام خالق شعر و، ترانه
خدای دفترِ مِهرِ زمانه
خداوندی که احساس آفرید و
قلم را داده شوری بیکرانه
میگن دختر لری؟
یه لبخند میشینه گوشه دلم…
نه که اشتباه بگن
نه…
اتفاقاً وقتی میگن
تمام کوه و دشت و غیرت و ناز، تو وجودم ردیف میشه
من چیزیام بین شکوه و شیرینی…
یه اصالت که نه تو قاب جا میگیره، نه تو کلمه
تو فقط صداش کن…
خودش...
یوسفِ مِهر و وفا، کاش، که برگردد و باز
یکسره، شاد شود، کلبهی احزانیِ من!