پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باران زد و پاییز مرا یاد تو انداختچشم و مژه تر شد دل و دلدار کجایی ؟...
بی شک از تبار باران استمادری که مهر او جاریستداغ مادر اگر کسی دیدهحتم دارم که زخم او کاریستمحکم و استوار چون کوهیگاه می تواند پدر باشدکودکش در خطر باشد اگرخودکشی میکند سپر باشدچهره اش از چروک پر گشتهرنگ مویش سفید چون دنداناین جهان بی وجود زیبایشمیشود سرزمین یخبندانیک به صد هم از او نمی دانیآنکه خود را فقط فدا کردهمادری که در حقّ فرزندشلطف رب القمر ادا کردهزنده باشی عزیز من مادرمهد آرامش است لبخندتحال با...
اونا خاصناولین چیزی که تو اسفند ماهیا به چشم میادآروم بودنشونه ؛ که همین هم باعث میشههمیشه کنارشون کلی آرامش داشته باشیاونا حساس و حس ششم بسیار خوبی دارنگر چه گذشت می تونه دومین خصلت بارز اونا باشهولی این باعث نمیشه که هر چیزی رو نادیده بگیرنپس مواظب رفتارتون با اونا باشیدیه اسفند ماهی همیشه به فکر پیشرفتهاگه با یه اسفندماهی شریک بشین پیشرفتتونتقریبا صددرصدهدر کل بگماسفند ماهی یعنی خداحافظی با سرمایعنی خرید عید یعنی چهار...
همانطور که جنگلی دچار مصیبت حریق میشودروستایی دچار سیلشهری دچار زلزلهراهی دچار بهمنقایقی دچار طوفانمن همانگونه دچار تو شده امولی چقدر مصیبتی چون تو را دوست میدارم...
حاضرم دردِ دلم به قدر دریا باشداگر آن ثانیه آغوش تو ماوا باشدصد قدم آمده ام یک قدمی هم تو بیامیشود این من و تو آخرتش ما باشد .لب به دندان خجالت مده آرام نگیرعشق آن است که زاینده ی غوغا باشد .بوسه از گونه ی تو آخ که چه میچسبدوای اگر این حرکت در دل سرما باشد .سهم من باشی و من باشم و تنها دل توعاشقی در پس لبخند تو پیدا باشد .جان من پیشکش آنکه توانایی داشتباعث تحقّق این همه رویا باشد .می توان سخت ترین حادثه ها را ر...
با تمام ثروتش باز او فقیرت می شودشاه مغروری که میداند حقیرت میشود.در مصاف موی تو با آبشاران بی گمانبرتری با گیسوان چون حریرت میشود.لب شکر مو فرفری شیرین سخن زیبا و شوخیوسف کنعان بیاید هم اسیرت می شود.من که سهلم نازنیم لحظه ای لب تر کنیمطمئنم عالم و آدم اجیرت میشود.خود نمی دانی ولی هر بار میخندی دلمجان نثارِ خنده های بی نظیرت میشود...
میدانم !بعد از رفتنت خواب مرا هم ندیده ایچه برسد به اینکه بیادم باشیولی من همان دیوانه ی سابقمهنوز هم تا گل قاصدکی را میبینم به یاد تو فوتش میکنم و به باد میگویم او را به دست تو برساندهر سال سبزه ی عید گره میزنمقبل از هر فالی آمدنت را نیت میکنمهنوز آن کادوی چند سال پیشت را دارمهر سال که تولدم میشود ، کاغذ کادویش را عوض میکنم و از طرف تو بخودم تقدیمش میکنم !روز عشق به همان کافه میرومیاد گرفته ام چطور بی تو ، با تو باشمخوب میگ...
اینکه سال ها بعد نداشته باشمتمرا نمی ترساندمن از این میترسم که سال ها بعدهیچ چیزی باعث نشود به یاد من بیوفتیاینکه عشقمان فراموشت شوداینکه سالها بعد شعر تلخی بخوانیو چشمهایت خیس نشوندحتی اگر اسمت داخل آن شعر باشدحتی اگر اسمم پایین آن شعر باشد...
سر بِنِه بر سینه ام او میزبانی می کندکشورم باشی اگر جان مرزبانی می کندغنچه شو تا عمر دارم باغبانت میشومخوش بحال انکه از تو باغبانی می کندهر که می بیند نگاهش خنده ات را شک نکنروز و شب از چشمهایش قدردانی می کندهر چه گوید از جمالت باز هم کم گفته استشاعر پیری که با عشقت جوانی می کندروزگاری از دلم سیلیِ سختی میخورمخاطرات بودنت را بایگانی می کند...
تو و پاییز از یک قماشید بی صدا و سرزده می آییدبی صدا هم میرویدمانند دزدی که روی پنجه هایش راه میرودو اموالت را می دزدد...
اگر این ثانیه ها با تو گذر میکردندبا همه بی هنری باز هنر میکردندکاش بر جای جدایی همه شب پر بود ازعاشقانی که در آغوش سحر میکردندلاله هایی که در این دشت به خون غلطیدندبر سر نور که نه ؛ شور خطر میکردندهمچنان همدم شب های من آنها هستندشعرهایی که به شدت مژه تر می کردندکاش آن روز که تو بار سفر می بستیهمه ی خاطره ها با تو سفر می کردند...
. مگر از تو چیز زیادی خواستم ؟خواستم دوست داشتنی بمانیبرای همیشهکه همیشه دوستت داشته باشمعاشقِ دوست داشتنت بودمخام چه وعده هایی شدی ؟چه چیزی باعث شد فرداهای تو پر از افسوس باشد ؟و گذشته های من پر از پشیمانی...
می توانستم ...دلم را کادو پیچ کنم وبه یک نفر دیگر بدهم...خاطره ها ، عاشقی ها ، دلدادگی هاو دلبری های جدید داشته باشم...می توانستم یکی را به جای توبگذارم تا نبودنتخم به ابرویم نیاوردولی نخواستم ،نکردم...!ترسیدم من همیکی مثل تو شوم...دلم چفت و بست نداشته باشد!...
تو رفتنی بودیمن تمام تلاشم را کردم که بمانی،ولی تو رفتنی بودی...نه تو بد بودی و نه من!ریشه هایمان فرق می کرد؛مثل کوه،مثل باد......