شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
سایه نشین چادر ت دارد سعادتیتو اولین شفیعه ی روز قیامتیعطر بهشت میدهد آنجا که نام توستیعنی بهشت از تو گرفته حلاوتیکوثر به نام توست گنجینه ی حیادریایی از نجابت و ایمان و عفتی با ذکر تو گل میکند سجاده های نورقرآن ناطقی و مصحف نور وتلاوتیزهرایی و ستاره ی منظومه علی زهرایی و سرچشمه ی جوشان رحمتیبانوی نور و آینه ریحانه النبیمحبوبه ی خدایی و مهر شفاعتیداغی ست سخت بر دل ما آن مزار تو ...
با سفره فاطمه نمک گیر شدیم با نوکری اهل ولا پیر شدیم هر چند که روسیاه هستیم امادلبسته به زیبایی تقدیر شدیماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
قدری بمان ای سوره قدرم که قدرت رامن دانم ای آیات حق بر روی لبهایمای روشنای کهکشان شان نزول نور ای لیله الاسرا بمان مهتاب شبهایماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
قدری بمان ای سوره قدرم که تنهایمای قل هوالله احد قرآن زیبایم ای روشنایی فلک شان نزول نور ای لیله الاسرا بمان خورشید دنیایماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
میخواستند از او نماند یک نشانی غافل از این که تا ابد زهرا است زهرااعظم کلیابیبانوی کاشانی...
یا فاطمه ای شفیعه ی هر دوسراحورایی وانسیه ای و خیر نساای سوره ی کوثر سبب بود ونبود هرگز نتوان وصف تو در شعر سروداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
مادر که ازدنیا نباید سیر باشددر عنفوان زندگانی پیر باشد.هجده بهار از عمر زیبایش گذشتهگل میشود از بوستان دلگیر باشد؟در راه رفتن دست بر زانو بگیردچون کشتی طوفان زده پهلو بگیرددرهر نفس ذکر لبانش یاعلی بودزهرا که از مولا نباید رو بگیردبا سوز دل هرشب صدا میزد خدا راهر شب دعا میکرد او همسایه هارا حتی همان هایی که هیزم جمع کردندآنها که آزردند دخت مصطفی را.دیشب نمازش را نشسته خواند مادر بعد از دعا ذکر مصیبت...
و آن شب... کوچه را گریاند خانم! خدا هم در غمت واماند خانم! صدای بال جبراییل آمدنماز آخرش را خواند خانم...تمام یاس های شهر بی تو مرا در اشک می سوزاند خانم! مرا چون کوه می دیدی همیشهغمت این کوه را لرزاند خانم! حریف غیرتم دریا نمی شد!کسی مشت مرا خواباند خانم! زمین قدر تو را هرگز نفهمیدخدا این را به من فهماند خانم! تو را ای کاش دست رسم تقدیر به دنیا باز می گرداند خانم! غمم را در نبودت چاه فهمید!علی بعد از ت...
اُحِبُّ لَیالِیَ الهَجرِ لا فَرَحا حدیث بِهاعَسَى الدَّهرُ یَأتی بَعدَها بِوِصالِشبهاى هجران را دوست دارم ، نه این که بدانها شادمان باشمبلکه به آرزوى آنکه روزگار پس از آن [ایّامِ]وصال تو(زهرا) را برسانددیوان امام علی علیه السلام ص۳۴۶...
کُنَّا کَزَوْجِ حَمَامَةٍ فِی أَیْکَةٍمُتَمَتِّعِینَ بِصِحَّةٍ وَ شَبَابٍدَخَلَ اَلزَّمَانُ بِنَا وَ فَرَّقَ بَیْنَنَاإِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِمن و تو همانند دو کبوتر بودیم در یک آشیانه از نشاط؛ سلامتی و جوانی بهره می بردیم دیگر روزگار است که آمد میان من و تو جدایی انداخت همانا روزگار جدا کننده عشاق است🖤کتاب عاشقانه های علی و زهرا سلام الله علیها اثر دکتر سادات رضوی به نقل از دیوان امام علی علیه السلام ج ۱ ص ...
#شعر حزین امیرالمؤمنین علی علیه السلام در فراق حضرت زهرا(س)حَبِیبٌ لَیْسَ یَعْدِلُهُ حَبِیبُ وَ مَا لِسِوَاهُ فِی قَلْبِی نَصِیبٌ حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِی وَ جِسْمِی وَ عَنْ قَلْبِی حَبِیبِی لاَ یَغِیبُعشقی که دنیا دیگر مثل آن عشق ندارد معشوق من کسی ست که همانندش پیدا نمی شود و جز او هیچ کس سهمی از قلبم ندارداگر چه کسی که دوستش داشتماز کنارم 🥀رفته است اما!!!هرگز از قلبم بیرون نخواهد رفت🖤...
ما آنقدر درد فراق عشق نکشیدیم که با چاه حرف بزنیم...
چشماتو به روی من نبندزخماتو خودم می بندم بخندآه بکش ولی بمونکه همین آه دلگرمیمهدست به پهلو توی خونهکه میری راه دلگرمیمه دنیام فاطمهمیخوای داد بزنم تا همه بشنون تنهام فاطمه نمیتونم بایستم از بعد اون روز رو پام فاطمه می بینی تو جوونی چه جور میلرزه دستام فاطمه خانومم نرو قسم میدم تو رو...
آن مرد که به زهرایش می گفت: ای تمام آرزوی من، نفس جان من؛ امشب تمام آرزوی؛ نفس و جانش زیر خاک رفت 🖤...
بدان بدون تو دیگر در این زمانه کسی به غیر چاه علی را صدا نخواهد کرد...
خرمای نخلستان من خرما ختمت شد همسایه ها خوردند و خندیدند و رفتند...
زهرا کشید چادر خود را به صورتش با رفتنش بهار مرا هم خزان کرد...
سوگند به لحظه سیلی خوردن و لحظه پشت در ماندن بانو که عرش خدامیلرزد اگر دختر نبی آه بکشد. ایام فاطمیه و غریبی علی (ع) را تسلیت باد...