سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
و فاصلهکوه در قابِ پنجره ، جا می کند...!...
هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه پدر نیست...
تیشه را انداختم...از کوه برگشتم به شهردلقکی گشتم که مشهور است شیرین کاری اش...
کوه من گریه نمیکرد و نمیدانستم کوه ها اشک ندارند،فرو میریزند...
دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کردپیراهنت را در نیاور؛ قصه تکراریست!...
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه دادمن چه بی شرمم که دارم ترزبانی می کنم...
دلمیک منبع آرامش میخواهدیک کوه دلخوشی یکتو...!!...
هر که در عشقسر از قله بر آرد هنر استهمه تا دامنه کوه تحمل دارند...
سخت است...کوه درد باشی و دیگران...به آرامش ظاهرت حسادت کنند...!!...
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم...
هیچ چیز به اندازه یک کوهشبیه پدر نیست...
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ی ماکوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ما...
دل کندن اگر آسان بود فرهاد کوه نمی کند/ دل میکند......
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...