یکشنبه , ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
خلاف عشق هایی که سری دارند و سامانیدو حاصل داشت عشق ما، پریشانی پریشانیچرا از خواب دنیا سهم ما کابوس بود و بس؟چه شد رویای ما باهم؟ نمی دانم، نمی دانیاگر در چشم هایم آنچه می خواهی نمی بینیچرا از دیدنم در اضطرابی و گریزانی؟!به آتش می کشانم زندگی را پای عشق توولی هرگز نخواهی دید در عشقم پشیمانیخدا صبرت دهد ای دل! که با دیوانگی بایدبه عاقل های شهرت عشق بازی را بفهمانیحبیب حاجی پور...
دلتنگ توام می کنم اقرار به این کاراز بغض من اصرار و از اخم تو انکاردل کندن تو باعث جان کندن من شداز من نفسی مانده تو انگار نه انگارای ناز تو ویرانگر شب های نیازمجان بخشی و جانکاه دل انگیز و دل آزاراز خیر حضور تو و دیدار گذشتممن قانعم ای عشق به یک وعده دیدار!از هر دری آمد دلم از پنجره رفتیبا زور نمی شد بکشم دور تو دیوارای عمر رسیده است به ما خیر تو لطفاً!در کوچه دلتنگی اندوه نگهدار...
_الو؟_جانم!_کجایی؟ دیر کردی یا نمی آیی؟_رسیدم،واحد چندم؟_بیا! بالای بالاییرسیدم خسته روی مبل... :"کولر را بزن لطفا!"جلوی بادِ کولر موی تو زد سر به رسواییسپس عطر تنت پیچید، من را هم هوا برداشتکه در تنهاییت امشب کنم آغوش پیماییدلم از استرس مثل سماور داغ می جوشیدتو هم می ریختی در استکان بخت من چایی(زیادی خسته ای، رنگت پریده، استراحت کنالهی که بمیرم من!، بفرما چای آقایی!)نشستی رو به رویم، عشق از چشم تو جا...