من از تو گذشتم
تو را می سپارم
به دستِ زنی که
آرزویت شود
نامت را شبیه من
صدا بزند
شیواشیرمحمدی...
دستی که نیست
برای نوازش
چاره ای نیست
جز آنکه با خیالِ بودنت
از شب تاریک عبور کنم.
شیواشیرمحمدی...
گرمای حضورت
مانند ساعتی زنگ دار
صبح به صبح
بیدار می کند این خواب آلوده ی
کج خلق را...
خشتِ دیوار دلم کج بود
فرو ریخت
سازه ی احساسم
-شیوا شیرمحمدی...
تکیه بر دیوارِ احساست
مرگ مغزی کرد
جهانم را
-شیوا شیرمحمدی...